۱۳۹۰ مهر ۶, چهارشنبه

این روزای من!!!

    خب با این که کلی از در و همسایه و دوست و آشنا فحش خوردم که آخه رضا جون پسر خوب! چرا هفته اول رفتی دانشگاه؟ ولی با این حساب من با کمال صبر و آرامش پاسخ تک تکشون رو با چهره ای گشاده دادم و گفتم که یونی ما از ۲۶ام وا شده بود! بعد هم می خواستیم این هفته رو هم نریم، میذاشتن به حساب اعتراض به تفکیک جنسیتی کلاس و این حرفا که من یه درصد هم دلم نمی خواد سرش کارم گیر اینا بیفته! آش نخورده و دهن سوخته!!!
از ترم سه که بودم عادت کردم که از دانشگاه تا صنعت رو پیاده بیام! زیاده یه کم ولی من مثه الاغ می تونم را برم! هدفون رو می کنم تو گوشم و دیگه هیچی نمی فهمم!!! البته اگه با هم کلاسیم بیام دیگه اهنگ تعطیل میشه و کلی هم سرعتم پایین میاد! دختره دیگه نمی تونننننه تندتر بیاد :)))) ولی هر چی این پیاده رویه حال میده، نشستن تو اتوبوس شلوغ و ۲۰ دقیقه ای که تو راهی تا برسی خونه، زهر مارت میکنه! لامصب کِیس اینام زیاد نداره که آدم دلش رو خوش کنه! ای کاش مسیرم از خیابون پهلوی بود! بی آر تی اونجا حرف نداره!!! پسراشااااا :))))
نمی دونم چرا این پشه ها دوباره در اومدن اما خیلی دارن رو پیشرفت و کلاً زندگیم تاثیر میذارن! من نمی دونم واقعاً چرا؟؟؟ چرا تهران هواش این جوری شده؟ تمام تابستون مرده بودن اینا؟ الان که مثلاً خیر سرش پاییزه دراومدن ما رو ساک بزنن؟ (خونمون  رو میگما) :)) من این ترم اگه دو سه تا درس رو حذف بشم بخاطر این مخلوقات قشنگه که شبا تا ۳ من رو بیدار نگه میدارن! البته خودم هم کرم دارم بیدار بمونم هاااا ناگفته نمونه! اصن شب که میشه و حدود دوازده که همه میخوابن، تازه من زندگیم شروع میشه! اتاقم این ور خونمونه  :)))) یعنی اتاق خوابای دیگه اونوره! و دم آشپزخونه هم هست اتاقم!و این یعنی آآآآآزززااااددددییی و کلی شب چره!!! دیگه به هیچ وجه از مزاحمتا و خورده کاریای مامان و بابا و داداش و کوفت و زهر مار خبری نیست! تمام کارایی که در طول روز میشه کرد و من شب با انرژی دو برابر می کنم!
خب درسا داره یه کم جدی تر میشه! عیب نداره!!! بالاخره ما یه زمانی بچه خر خون بودیما!!! حالا شاید دوباره بشم! (فک کن یه درصد)

راستش اون پیکسله رو که داستانش رو گفتم دیگه نزدم به جینم! ولی دسبند جدیدم رو که خیلی تو چشم تره رو در کمال وقاحت دستم میکنم! :))) جالبه حراست تا حالا به سر و وضع من گیر نداده! نه این که من خیلی فجیع باشم ها! یه کم تی شرتام زیادی کوتان، رنگاشون هم بگی نگی جیییغه! جینام هم که همه فاق کوتان =)) یه ۵،۶ تا پیکسل رو کیفمه! ۲ تا هم رو جینم، ۴ تا هم دس بند معمولاً دستمه! میبینین که چیز زیادی واسه گیر دادن ندارم! فقط مگر این که به صورتم و بدنم و اینا بخوان گیر بدن که اون دیگه در این محفل نمیگنجه :)) واااای این یه شنبه که رفتم کلی ترسیدم گفتم این ترم اینا میخوان اذیت کنن دیگه! با هزار بدبختی رفتم تو! دستم تا آرنج تو جیبم بود، از اون ور شلوارم داشت میفتاد :))))) عینک آفتابیم رو اون چسبونده بودم به صورتم داشت میرفت تو چشم! آخه رنگ لنزم خیلی تابلوئه گفتم گیر میدن حتماً s-:
ولی خب پس از ورود به محوطه و ارائه کارت شیک و سکسی عضویت یا همون کارت دانشجویی خودمون(خودتون؟ خودشون؟) دیدم بابا کجای کاری! کما فی سابق همه چیک تو چیک هم نشستن با یه حال خیلی خرابی!!! :)))) کلاً همیشه از این وسواسای فکریم ضرر دیدمااا بازم آدم نمیشم! :) خلاصه فعالیتام تو دانشگا بسیار شدید شده و همینجور دید میزنم ببینم کسی گیر میاد یا نه! :)))) گاهی وقتا فک می کنم ای کاش امام صادق میرفتم!!! نیست همه هم اونجا پافن :))))) اَاَاَییییی =))
خسته شدی؟؟؟ خب نخون دیگه! D: فردام باید برم دنبال کلاس اسپانیاییم! نمی دونم با خودم دارم چی کار میکنم! ۲۲ واحد این ترم ورداشتم که جبران اون ۶ واحد عمومی ای شه که ترم ۱ و ۲ به دلایلی(پزشکی) ناچار به حذفشون شدم! این هم از این مرض جدید اسپانیایی! آخه شنیدم موسسه اش معلماش از آمریکای جنوبی اسپانیا میان! پسرای لاتینو دوووس دارم زیییاد :)))
آهان اینم بگم که گه خوردم اون موقع گفتم دیگه حال نوشتن ندارم!!! اون موقع افسرده بودم کلی!!! فک کنم پریودم اون موقع بوده زمانش!!! :)))))  الان که نگا می کنم اصن به امید این وبلاگ و نظرای قشنگتون زنده ام!
بوووووس
مرسی از کامنتای قشنگتون

۱۹ نظر:

مهرداد گفت...

پسرجان یه کم تقوا پیشه کن، اینقد این چشم هات رو ندوز به پسران زیبا روی
به قول حافظ که میگه:
شهری است پر ظریفان وز هر طرف نگاری
به نظر من این شعر رو در وصف تهران و پسرهای زیباش سروده :D

بعدش اینکه تو چه حوصله ای داری اینقد به خودت میرسی. من خیلییییییی هنر کنم دیگه بترکونم اونم به عشق دیدار روی گل آقامون صورتم رو اصلاح می کنم و تو پله ها که دارم میرم پایین یه دستی لای موهام میکشم :)

ناشناس گفت...

منم کلی استرس دارم وقتی میرم دانشگاه.

غریبه 92 گفت...

کاش من جای حراست دانشگاهتون بودم .. ای کاش ..

نقطه چین ها . . . گفت...

..همه اینا یه طرف اون خیابون پهلوی یه طرف!! :-))

یوسف

Reza Cupid Boy گفت...

مهرداد: پس بیچااااره آقاتووون :))))) بابا اصن تو بگو تهران بهشت! آخرش که چی؟ سر ما که بی کلاهه =))
آره Eli حق داری چون واقعاً به دخترا بد گیر میدن! یعنی یه جورایی با پسرا تحت هیچ شرایطی کار ندارن! فقط دخترا رو میخوان بچزونن!
غریبه مثلاً چه کار می خواستی بکنی؟؟؟ :))))
یوسف الان گرفتم منظورت رو!!! بخدا عادت کردم این رو بگم از قصد نگفتم! بدم میاد اینایی که واسه کلاسش میگن! آخه مگه اون خیابون مال باباشونه که باهاش کلاس بذارن!!! من واسه این میگم که به نظرم هر چیزی رو باید به نام موسسش شناخت (;;

مهرداد گفت...

هوم؟ نفهمیدم؟ چرا بیچاره آقامون؟ آقامون از خداشه که منو همینجوری هپلی و ژولی پولی ببینه :D
تازشم خودت هپلی و ژولی پولی هستی بچه پر رو :P

خیابون پهلوی رو خیلی دوس میدارم، کلی خاطرات پروانه ای داریم از تجریش تا راه آهن

Reza Cupid Boy گفت...

بابا مگه آقاتون شبیه کیوانچ نیست؟ خب تو هم یه تلاشی بکن شبیه تارکانی، تانی، مورات بزی چیزی بشی دیگگگه!!! البته شاید هم باشی و تا حالا رو نکرده باشی! :)))) فهمیدم واسه چی به خودت زیاد نمی رسی په! میخوای یهو آست رو رو کنی! :))))

مهرداد گفت...

آی گفتی :((
نشد یه بار ما تو این سه سال به قول تو توی خیابون پهلوی راه بریم یه دختر، فقط یه دختر به من نیگا کنه :((
همه به اقامون نیگا موکونن :((

Reza Cupid Boy گفت...

پس باز هم بیچاره آقاتون :))))))

غریبه 92 گفت...

دیگه وارد جزئیاتش نشو ، اینجا خانواده رد میشه :))

Reza Cupid Boy گفت...

:))))) باووووشه DDD:

koooootah گفت...

دوست دارم اینطور می نویسی
ولی
لطفا
غمگین نباش
بوسس
بن بست رو من می نوشتم راستی
بازم مرسی

ادی گفت...

رضا! من اون پسرای امریکای جنوبی رو هستم :)))) زیاد ها
حیف ما اینجا خیابون پهلوی نداریم :دی
خوشم میاد از طرز نوشتنت رضا جان موفق باشی

Reza Cupid Boy گفت...

مهدی چجوری می نویسم مگه؟ :)) راحت نوشتنم منظورته؟ غمگین نیستم کلاً من! گااااهی! ببین من گیج شدم بن بست رو که اکثراً شاهین می نوشت! ??-:

Reza Cupid Boy گفت...

ادی جون کلاً هیچ نژادی به خوبی نژاد مدیترانه ای و آمریکای جنوبی نمیشه! بابا شما که شهرتون همه اش خیابون پهلویه! همه خیابونا پهن و دلباز! خوشحالم که دوس داری نوشته ام رو! :)

ادی گفت...

کجا؟! مشهد o:
مشهد یه خیابون با حال داشت، ملک آباد دهه60، زدن همه درختاشو قطع کردن الان شده مثل مثل یک پسر لخت و عور ;-) بدون شورت ها :)
جدیدا خیابون با هنر باحال شده فقط، ولی از لحاظ زیبایی خود خیابون (نه نعمت های مذکر خوشکلش :دی) دیگه خیابون خوشکلی نداره

Reza Cupid Boy گفت...

:)))) همه خیابونا رو که با نعمات مذکر خوشگلشون میشناسی تو! =))
بابا اون خیابونای پک و پهن دور ور هتل هیلتون و پروما و اینا که باحال! آدم نففففس می کشه!

ادی گفت...

خوب اره دیگه :) مگه معیار دیگه ای واسه سنجش زیبایی یک خیابون وجود داره p-:
اوهه، اونجا ها که واسه راه رفتن خوب نیست، دور و برش بیابونه، کجای اون خیابون خوشکله آخه رضا، به سلیقت شک کردم ها
حالا اگه ششصد دستگاه رو میگی یه چیزی اما خیابون پروما که خوب نیست اصلا

Reza Cupid Boy گفت...

ببین ادی من خیلی یادم نمی یاد، الان ۴ ساله مشهد نیومدم! ولی همش یه سری خیابون پهن و اینا یادمه! خوب بابا ما اینجا اونقد تنگ و تو هم لولیده است خیابونامون، اونجوری دوس داریم دیگه! :)))