۱۳۹۰ اسفند ۱۰, چهارشنبه

فنگ شویی

نقل از ویکیپیدیا:
فنگ شویی یا فانگ شویی (به چینی: 風水) که به معنای باد و آب است، یک فلسفه و فن باستانی در چین است و برای پیدا کردن دکوراسیون مناسب و چیدمان درست اشیا در ساختمانهای مسکونی، تجاری، باغ و غیره استفاده می‌شود تا بهترین اثر را بر سلامتی، شادی، موفقیت، هماهنگی و به طور کلی انرژی مثبت چی داشته باشد. مهم‌ترین چیزهایی که باید رعایت کرد، پرهیز از بی نظمی و هرگونه انباشتگی، استفاده از رنگهای مناسب، خطوط منحنی، در نظر گرفتن جهت‌های مناسب است. البته امروزه به طور رسمی در چین آن را خرافات می‌دانند.


پ.ن: من دارم  فنگ شویی می خونم! پریروز رفتم شهر کتاب دم خونمون، یه کتاب گرفتم بنام فنگ شویی مجردها و ۳۰، ۴۰ صفحه اش رو خوندم! این کتاب روی تاثیرات فنگ شویی روی روابط کار می کنه! این هم جزئی از همون پروسه ایه که گفتم!!!

۱۳۹۰ اسفند ۹, سه‌شنبه

بعضی ها

۱-    کلاً دلم نمی خواد دل کسی رو بشکونم!!! ولی آخه عزیز من چرا ول نمی کنی؟؟؟ چرا سیریش میشی؟ :)

 ۲-  جدایی نادر از سیمین رو امروز بالاخره دیدم!!! همونطور که فک می کردم اونقد چیز عجیب غریبی نبود که شایسته این همه جایزه باشه!!! و دیگه مطمئن شدم که علت این که وودی آلن تو اسکار نمیاد چیه! اسکار ۱۰۰٪ سیاسیه!!! And I Am Sick Of Poloitics
ولی قشنگ بود در مقایسه با این آشغالایی که تو سینمای ما و بعضاً هم آمریکا تولید میشه =))


پ.ن:من الان تو یه پروسه حساسم که به یه خبرای خوبی قراره ختم شه!!! سیریش نشو پس برادر من :))))

۱۳۹۰ اسفند ۴, پنجشنبه

گریه دارم




نازنینم 

گریه دارم

شانه داری؟


بوی عطر شانه هایت در سرم می پیچد

بینی ام پر می شود از بوی تو

از عطر گل

دسته ای گل وحشی و سرخ

دو کف دستانم

پشت سفت و امنت را می فشارند

من چه قدر آرامم

تو چه اندازه گرم

چنگ می اندازم به وجودت

زجه هایم را به سختی می بلعم

مبادا که بیازارد بغض من

قلب کوچک پرنده عاشق را



اما من

من گریه دارم نازنینم

درد دارم

حرف دارم

این بار نه از تو

از خودم

من به اندازه یک عمر

هزاران روز تلخ

زجر دیده ام

و تو تنها توهمی بود مرهم گونه

بر زخم تنهایی هایم

که گاه فواره خون اش

تا سراپرده افلاک را رنگین می کرد

شانه های گرم و نازت

بوی دلربای عطرت

و صدای گرم و نازنینت

تنها برای این در وجودم رخنه کرده

که هرگز نیستی

نیستی تا ببینی تا چه حد یک انسان

می تواند پست باشد

می تواند پوچ باشد



بی تو

هیچ بودن را

طعم ترش نرسیدن به تو را

و گذار هر لحظه پر درد را

بتنهایی حس کرده ام

رنگ چشمان عسلی ات را با ولع

به رخ این و آن کشیده ام

اما حاشا

که تو هرگز نیستی

نازنینم می دانم

که تو روزی مرا در آغوش گرمت خواهی گرفت

و من خواهم مرد

من از عشق تو تاب نخواهم آورد

اما دوست دارم پیش از آن

یک دل سیر گریه کنم

نازنینم

گریه دارم

شانه داری؟

۱۴\۲\۹۰

از زمستون بدم میاد

   دیگه داره خسته ام میکنه این زمستون سرد و خشک لعنتی!!! دلم بهار میخواد! فقط بهاااار! ای کاش همه فصلهای سال بهار بودن! نه تابستون، نه زمستون!!! گاهی پاییز هم بود بد نبود!
ولی بهار یه چیز دیگه است! هوای خوب، لباسای کوتاه و سبک و خنک! عید! بارون! برگای سبز مغز پسته ای! پیاده روی هر روز تو پارک ساعی! :) دلم تنگ شد یهو...


پ.ن: امسال فهمیدم از برف بدم میاد!!!

۱۳۹۰ اسفند ۳, چهارشنبه

دسبند

   اولین دسبند رنگین کمونیم رو پاییز پارسال از جمعه بازار پروانه گرفتم! مثه همیشه کلی شک کردم که بگیرمش یا نه! می ترسیدم خوب! :))بعد بهم یه جور حس قدرت داد! حس ابراز هویت! هر جا می رفتم دستم می کردمش! هرجاااا جز دانشگاه و جلوی دوستام!  فک می کردم فقط کافیه که یه روز تو دانشگاه دستم کنم تا همه بفهمن چی ام!
تو سفر کیش که با دوستای دانشگام رفتم، بهار همین امسال، واسه اولین بار جلو اونا دستم کردن!
فک می کنین چی شد؟
هیچچچچچی!!! :))) اصن نفهمیدن! بعد هم گفتن قشنگه! همیشه تو راه دانشگاه هم دستم بود و سر کوچه دانشگاه درش می آوردم! ولی یه بار سر یه امتحان پایان ترم تو خرداد یهو تصمیم گرفتم تو دستم نگهش دارم! رفتم تو یونی! فک می کنین این بار هم هیچچچچی نشد؟
درست فک کردین! هیشکی نه چپ چپ نگام کرد نه اعتنایی کرد! بعد تازه فهمید چه خوبه تو یه جامعه بی سواد و بی توجه زندگی کنی!
تا به حال فقط ۴، ۵ نفر بهم گفتن این مال یا شبیه پرچم گی هاس! همه رو هم با یه فرمول ساده پیچوندم! میگم این نماد ماه تیره! ماه تولدم! آخه تو افسانه آرش کمانگیر که جشن تیرگان، هر سال اگه اشتبا نکنم ۱۱ تیر به افتخارش برگزار میشه، اومده که اون موقعی که می خواسته تیرش رو رها کنه، ۶ تا نخ ابریشمی رنگی برای دیده شدن تیر از دور، به اون می بنده!

شاید بگین من ترسو ام یا ضعیفم یا اصن بگین من عامل بدبختی همه اقلیت هام! ولی من به اندازه کافی شجاع نیستم که بخوام گی بودنم رو به هر کی که بهم گفت: این دسبندت پرچم گی هاست، ثابت کنم! ببخشید! من سرم واسه این حرفا درد نمیکنه! به موقعش از اقلیت ها دفاع می کنم ولی نه به این قیمت که طرف بهم بگه: حالا مگه تو گی ای که انقد جوش می زنی؟
از بحث پرت شدم! این روند دست کردن مداوم و بی وقفه دسبند تا الان ادامه داره! این پاییز یه دسبند نو دادم واسم بافتن! و این یکی هم از زور مصرف زیاد داره سیاه و رنگ رفته میشه! ولی دارم فک می کنم که خودم رو باید از این فک که این دسبند همه هویت منه و اگه بدون اون از خونه برم بیرون، یه چیزیم کمه؛ خلاص کنم!
اصن وسواس شده واسم! هی می گم نکنه این رو امروز دسم نکنم و طبق قوانین مورفی همون روز عشق زندگیم رو ببینم و اون متوجه من نشه! مسخره است نه؟ ولی من واقعاَ اگه بدون دسبند برم بیرون همه اش حس می کنم یه چیزیم کمه! بعد یه مشکل دیگه! من کلی از لباسام با دسبندام سته! ضمناً گاهی اصن نمی خوام دسبند نخی بندازم! اصن می خوام فقط یه دونه چرمی یا پلاستیکی بندازم! بعد این هم میشه وصله ناجور که باعث میشه تیپم مثه این آدمای عجیب و فریک شه! :))))

تازه بگذریم که اون دوست ترنسم تو دانشگا پریروز یه چیزی تو مایه های رنگین کمون دسش کرده بود و بعد هم چون ایشون اُپنلی گِی!!!! هستن به قول خودشون، این مساله رنگین کمون رو به همه جار زدن! فک کنم حالا دیگه وقتشه که نگران این باشم که دیگه دسبند رو تو یونی دسم نکنم!

پس نوشت: وی پی ان دیگه ندارم! با آنتی فیلتر میام! ولی سرعت داااغونه! اگه دیر به دیر میام ببخشین!
بوووس

۱۳۹۰ بهمن ۲۸, جمعه

تصمیم

پیشنویس: صفحه پست جدید رو که وا کردم، اون بالا، گوشه سمت چپ اسمم رو دیدم!
Reza Cupid Boy
هیچ وقت فک نمیکردم که اسم خودم رو، هویتم رو یه همچین چیزی بذارم واسه وبلاگم! میدونین چرا؟ رضاش مشکلی نداره! بخش دومش! کیوپید بُی! خیلی خوب به گوش نمیشینه! مثه نام های کلیشه ای خیلی از وبلاگاس! قصد توهین ندارمااا!  ولی فک نمیکردم خودم یه روز نامم رو از میون این کلیشه ها بگزینم! این Cupid Boy داستان داره و مطمئناً همه هم قرار نیست داستانش رو بدونن! چون همه فَن دو آتیشه کایلی مینُگ نیستن تا آلبوماش رو مثه خوره بگوشن و بعد ببینن یکی از محبوب ترین آهنگای زندگیشون به همین نامه! آهنگی که صدها بار گوش شده و ده ها فانتزی عشقی تو ذهنت باهاش پرورونده شده!   اینا رو گفتم چون این مساله که نکنه کسی فک کنه من خیلی عامی و کلیشه ایَم، داشت روحم رو می خورد!


حالا تصمیم
من گفته بودم خیلی به انرژی مثبت باور دارم نه؟ این رو هم گفته بودم که دانشگاه، کار، تندرستی و تغییرات خوب تو وضعیت زندگیم رو از همین باور به ظاهر مسخره دارم؟ نه؟ شاید هم نه!
ولی این رو می خواستم بگم که من با این باور به خیلی چیزا رسیدم! و حالا می خوام مهمترین چیز در حال حاضرم رو از این انرژی های مثبت بخوام!پسر رویاهام! خیلی جالبه! دیروز داشتم سر کلاس تاریخ ادبیات انگلیس با خودم می فکریدم که من دقیقاً همون موقعی که خواستم به اون چیزهایی که آرزو کرده بودم رسیدم! سال پیش آرزو کردم که از ترم آینده دوستای خوب و فان و بدرد بخور پیدا کنم، از همون ترم هم کردم! گواهینامه ام دقیقاً یه روز پیش از اون تاریخی که حدس زده بودم رسید! دانشگاه همون جایی که خواستم قبول شدم! شرایط خونوادگیم همونطوری شد که آرزوم بود!    و اون لحظه بود که به این فک کردم که حالا که به این چیزای نه چندان کوچک، به این راحتی رسیدم، چرا آرزوی گنده ای نکنم که همه اش فکرم رو مشغول کرده؟ :) شاید به نظرتون مسخره یا محال بیاد، ولی من تصمیمم رو گرفتم! میخوام اون پسری که می خوام رو، دقیقاً هم با همون مشخصات ظاهری و باطنی ای که می خوام، تا آخر امسال به سمت خودم جذب کنم!
لازم به ذکر است که در قانون جذب، دعا و خیرخواهی دوستان بسیار موثر می باشد :)))) با تشکر از یاری سبزتان!!!

پس نوشت: این روزا رانندگی با سرعت زیاد، عجیب لذتی بهم میده! فک کنم اعتیاد جدیدم رو کشف کردم!

۱۳۹۰ بهمن ۱۷, دوشنبه

عکست





عکست را می بینم

چشمانت به رنگ عسل

چهره ات به رنگ عشق

خنده ات به شادابی گل

نوری از شهوت پاک به صورتت پاشیده

گونه ات لبهایت

همه در آرزوی لمسند



دفتر شعرم را باز کردم

عطر تو باز هم همه ام را پر کرد

یاد تو بر چهره ام

چه رنگ ها که نمی آمیزد

آه چقدر تو

چقدر تو

می بندمش

جانم هم می رود با بستنش اما

حرف هایی هست که نباید نوشت

چیزهایی که نباید گفت

اینجا امن نیست

این دفتر، آن دفتر من نیست

برایت صندوقچه ای کنار گذاشته ام

لبالب پر از دفترهایی از جنس تو

با هزاران قفل و بست

در سینه ام

باز هم خیره می شوم بر عکست

چه ظالمانه زیبایی

دشنام برانگیز است ریزه کاری های چهره تو

آزار دهنده است برق چشمان تو

عکست همچنان رو به رویم

گاهی می اندیشم

عکست که با من این کرد

پس اگر خودت بودی

چه می کرد وجودت با من

هنوز هم عکست رو به روی من است

چشمانت
چهره ات
خنده ات
گونه ات
لب هایت

۸۹\۱۲\۹