۱۳۹۰ آذر ۵, شنبه

من، مامان، داداش، گاگا و گرایش های جنسی!!!

    پریشب من و داداشم ریختیم اتاق مامان بابام! بابام داشت اون ور روزنامه می خوند! من و داداشم چپوندیم خودمون رو پیش مامانم!
صحبتمون گل کرده بود حسابی که نمی دونم چی شد یهو کشید به خانوووم گاگا! بعد صحبت این شد که گاگا تو آمریکن آیدِل اومده و اینا! بعد داداشم که خوراکش شوخی و اذیت منه گفت: آره این(من یعنی) نسلشون کثافته و اینا، همه اشون مثه گاگان! مامانم هم که به خاطر من فقط گاگا و ریهانا و این اراذل اوباش رو تحمل می کنه تا دید فرصت هست، شروع کرد به بدی گفتن از خانوووم :(((( بعد یهو شلوغ بازی درآوردن و کلی خندوندنم که دیدم زدن جاده خاکی!
لای حرفاشون کلمه دوجنسه رو شنیدم که دیدم بله!!! واسه خودشون بریدن و دوختن!!! گاگا دوجنسه هستش!!! :)))))
من هم شروع کردم به توضیح که دوجنس گرا نه دوجنسه! داداشم گفت: همون بایشکچوال دیگه! گفتم بعععله!!! بعد مامانم گفت یعنی چه جوریا؟؟؟ من هم گفتم یعنی هم با زن هم مرد! مامانم گفت آهان دیدم یه فیلم ازشون! یه مرده بود زن و بچه داشت و با یه مرده هم دوس بود... بعد باز دادشم با شوخی و اینا شلوغش کرد و گفت آره بابا اینا آشغالن!! مامانم هم پشت سرش!
من یههههو بهم یه حسی دست داد مثه پیامبرایی که باید یه قوم نادان رو آدم کنن! گفتم عزیزان من(البته این ترجمه اون فحش هایی بود که به جفتشون!!!! دادم هاااا) :)))) گفتم به کسی چه که گاگا دوجنس گراس؟ بعد دادش گرام بنده شروع کرد به ریختن در و گوهرای مغز ریده اش!!! :))) گفت آقا طبیعت میگه زن با مرد! اینجوری چی میشه آخه؟ منم گفتم مگه فقط می خوای توله پس بندازی؟ تو که خودت داعیه روشن فکریت کون آسمون رو پاره کرده! همینجوری می حرفیم ما ۲ تا کلاً، سعی کردم باهاش مثه آدم بحرفم ولی فایده نداشته :))))
بعد همین جور جو با شوخی و خنده بودا! نه این که حالا دعوا! بعد دیدم یه امیدایی بهشون هست! داداشم گفت حالا باز گی و لز قابل قبولتره! بعد صحبت این شد که اینا بیماری روانیه همه اش! من هم گفتم بیماری روانی رو چی تعریف می کنی! گفت اَبنورمالیتی!!! من گفتم گه خوردی تو!!! بیماری چیزیه که یا به خودت یا به دیگری آسیب روحی با جسمی بزنی! یه ذره فکرید دید بد نمی گم! من هم چسبوندم تهش که مثلاً بچه بازی و سکس با حیوونا مریضیه! ولی بقیه گرایشا عیب نداره!
بعد خیلی جالب بود بهش گفتم مثلاً یه مرد هتروسکچوال اگه بعد یه مدت به زنش خیانت کنه مثه این نیست که یه مرد بایسکچوال بعد یه مدت بره با یه مرد دیگه و به زنش خیانت کنه؟ گفت نننننهههه!!! :-o
می خواستم سرشُ با سر خودمُ بکوبم به دیوار!!! هاااان بعد گفت هتروسکچوال یعنی چی؟ هول شدم گفتم یعنی ماها!!! :-&
حالم از خودم داشت بهم می خورد!!! یه جا هم وسط شوخی و اینا دید من هی دارم طرفداری می کنم، گفت مگه شما همجنسگرایی؟؟؟
نمی دونم چی گفتم که پیچید!
آخرش هم مامانم پیگیر فیلم خوب شد و داداشم گفت بروک بک مانتین رو می دم ببینه! من هم با یه احساس غرور خاصی گفتم من هم می تونم بهت The Kids Are Alright رو بدم! گفت آره آره بده!
خلاصه کلی به LGBT خدمت کردم من این ۵شنبه!!!‌:))))))
پ.ن: بچه بودم برف دوس داشتم!
الان هم دوس دارم ولی اگه یه آدم علاف باشی، بشینی خونه دم شوفاژ و روی کاناپه جلو تله ویزیون دراز بکشی چیز میز کوفت کنی فیلم ببینی!نه این که بری از صب تا شب دانشگاه تو یخ و برف!!۴۵ دقیقه تو راه باشی تو اتوبوس و تاکسی! :(((( حالا شانس آوردین سرما هنوز نخوردم وگرنه اون قد غر میزدم که خودتون ببندین برین صفحه رو :)

۱۷ نظر:

نقطه چین ها . . . گفت...

..بعد دقیقا از همین لغات +18 توی بحثاتون استفاده میکردین؟؟..چه خونواده روشنفکری!..فک کنم بابات پشت روزنامه سرخ شده بود!..مامانتم حتما فک کرده داشتیم راجع به آدم فضاییا و آخرالزمان حرف میزدین..آقا ظهور کنه همه این بحثا حل میشه!.. :-)) بابا بیخیال..یه نظریه هست که میگه هیچ درمانی روی خونواده خود آدم جواب نمیده!..به جای اینا پاشو به غریبه ها ثابت کن تا نتیجه ای هم بگیریم!..مثلا به همون سرهنگی که ازت امتحان توشهری میگیره!!... :-))

یوسف

مهرداد گفت...

ضمن تبریک هفته بسیج
بی خیال اینقد کل کل نکن با این و اون
بزار هرکی هرجور میخاد فک کنه
حوصله داریـــــــا

Reza Cupid Boy گفت...

یوسف من خیلی آدم مودب و اینایی بودم، از وقتی رقتم دانشگاه لاشی شدم :))))) دیگه تو خونه هم عادت کردن به فحشام! البه جلو بابام سعی می کنم نگم!! وااای یوسف این دوشنبه دوباره امتحاااان :)))
مهرداد هفته بسیجه؟؟؟ :)))) واسه بسیجیا کام آوت می کنم پس!! :))

دلتنگی های باران گفت...

واقعا از این بحث ها خوشم میاد! البته اگه اون آدمها منطقی باشن! مامان من که هر چی بهش می گم صدتا می ذاره روش تحویل من می ده! بهش می گم مامان تو باید جلد دوم کتاب جمهور افلاطون رو تالیف کنی!!!
داداشم رو که دیگه نگو؛ دست انداختن و لجبازی با من براش شده شام و ناهار!!! ولی خوبیش اینه که هر وقت با من لج می کنه، ضایع می شه!
دیگه جونم برات بگه ... خلاصه اینجا هم داستان ها داریم!!!

کوتاه گفت...

راستش
م م م
من با اینکه ابنرمال می تونه بیمار باشه موافقم
ولی یه ادامه ای داره
ابنرمال می تونه بیمار باشه یا می تونه طبیعی باشه
وقتی که نرمال باشی که احتمالن 80 درصد آدمها نرمال هستن اونوقت تو تبدیل می شی به یک قسمت از یک دستگاه
مثلن شبیه به دکمه روشن خاموش ریموت
وقتی طبیعی باشی که گویا می گن که 2 درصد از آدما طبیعی هستن اونوقت احتمالن تبدیل می شی به یه مصرف کننده نرمال ها
وقتی بیمار باشی که گویا 18 درصد هستن اونوقت به یه هنرمند تبدیل می شی
این خیلی کلی بود بیشتر از این دیگه حوصله ندارم
بوسس

ادی گفت...

خدمتت به lgbt تو گلوم :) ولی جدی باریکلا به مامانت خوشم اومد، معلوم میشه ذهن بازی داره

غریبه 92 گفت...

من اگه جای بابات بودم هر سه تاتونو از خونه می نداختم بیرون ، بعد خودم می نشستم کنار شومینه پامو می نداختم رو پام روزنامه امو می خوندم :))

Reza Cupid Boy گفت...

احسان من قدیما هول می شدم ولی الان دیگه حال می کنم چون خیلی منطقی میشه جوابشون رو داد!!!
ادی نمیشه گفت ذهن باز، ولی منطقیه! کسی ذهنش باز که خودش فک کنه از رو حرفا و دیده های دیگران و نتیجه بگیره!
غریبه شومینه نداره خونه ما p: واسه همین کل آرزوت بر باده!!

Reza Cupid Boy گفت...

مهدی چطور ۱۸٪ آدم ها هنرمندن؟؟؟ اصن نمی فهمم و تو هم چاره ای نداری جز این که توضیح بدی!!!
بوووس

ناشناس گفت...

اتفاقا من هم چندی پیش این بحث رو با مامان و دادشم داشتم نتیجه هم داد گویا.

ادی گفت...

اره قبول دارم، اما همینم که منطقیه خوبه، مامان من هم ذهنش بازه اما علاقه شدیدی بمن و داداشم داره، و خوب بزرگترین ارزوی هر مادریم دیدن پسرش تو لباس دامادیه، اینجاست که نمی تونم بهش بگم، البته فکرایی کردم که سالها بعد چجوری بهش بگم؛ چون میدونم زرنگه و سمج و فعال، نمیتونم تا آخر عمر ازش پنهون نگه دارم گرایش جنسیمو

دانیال گفت...

اون وقت تو توی تمام این لحظات خونسرد بودی؟؟؟؟
باریکلا.....خوبه جو گیر نشدی نگفتی منم ارررررره

مهرزاد گفت...

خللاصه آره و اینا!

کوتاه گفت...

این دیدگاه منه که هنر از بیماری می آد رضا.یعنی فکر می کنم از طبع سالم هنر بیرون نمی آد بلکه بی تفاوتی بیرون می اد و فکر می کنم انسان نرمال که کلن اصلن باید کنار گذاشته شه از رده بندی انسان و وارد دسته ای از ماشین ها بشه.می مونه انسان های بیمار که معمولن به خاطر ذهن تب زده و داغونشون چیزهایی رو می بینن و اون رو تعمیم می دن به جامعه حالا یا مثلن در سیاست می شن مثلن گاندی یا در مذهب می شن مثلن ...(.) یا توی هنر مثلن می شن لینچ یا سلینجر.
خب این یه نظریه هست و بر مبنای هیچ استواره
جدی نمی خواستم اصلن برات توضیح بدم ولی هر وقت کامنتای باحالتو می دیدم می گفتم نباید به رضا بی تفاوت نگاه کنم حداقل من که آدم سالمی نیستم.
رضا حتمن این توضیحات خیلی کم و ناپخته هست ولی واقعن چی بگم آخه
اینا درد منه
یه چیزایی که ذهنمو مشغول می کنه و یکیش ایناست
بوسس

Reza Cupid Boy گفت...

الی خیلی خوبه که نتیجه داده گویا!!! ادامه بده دخترم به این روشن سازی ها :))
ادی این کابوسیه واسه آدم! من حتی گاهی اونقد بد می شم که با خودم می گم شاید تا اون موقع مامان بابام دیگه تو این دنیا نباشن که بخوان سوال پیچم کنن یا غصه بخورن! :(
دانیال پس چی؟؟؟ من خیلی خونسرد می تونم باشششم
مهرزاد آره دیگه!!! :)
مهدی دارم به حرفت فک می کنم، این که هنر از فکر بیمار میاد! و خب شاید هم دیگه نشه به اون فکر گفت بیمار، چون آدمای معمولی آدم نیستن، ماشینن! پس شاید اون هنرمند بیمار یه آدم طبیعیه!
مرسی دوست ناسالم من که بهم اهمیت میدی
بوووس
پ.ن نظرات: من دسترسی به بلاگر و وردپرس تقریباً واسم ناممکن شده بخاطر وی پی ان بد و این داستانا! ببخشید اگه نمیام یا پاسخی نمی دم!

Bspm گفت...

زندگی همچون یک رودخانه ی روان هست که اگر به سنگ های سر راهش برخورد نکنه هیچکس نمی تونه نوای زیبای اون رو بشنوه. مشکلاتم همین سنگ ها هستند. پس مثل رودخانه یا اون ها رو تو خودت غرق کن یا به سادگی از کنارشون بگذر. خیلی حرص برای این نخور که گرایشت رو ثابت یا از اون دفاع کنی. برای کسی توضیح بده که ذهن آماده ای داشته باشه.

Reza Cupid Boy گفت...

ولی یه موقع هایی آدم تو زندگی به آبشار میرسه و آوای آبشار سهمگین و مرگناکه نه زیبا! اونجاس که به خودت میگی: ای کاش قبل از رسیدن به این پرتگاه دست کم یه کار مفیدی کرده بودم!