خب با این که کلی از در و همسایه و دوست و آشنا فحش خوردم که آخه رضا جون پسر خوب! چرا هفته اول رفتی دانشگاه؟ ولی با این حساب من با کمال صبر و آرامش پاسخ تک تکشون رو با چهره ای گشاده دادم و گفتم که یونی ما از ۲۶ام وا شده بود! بعد هم می خواستیم این هفته رو هم نریم، میذاشتن به حساب اعتراض به تفکیک جنسیتی کلاس و این حرفا که من یه درصد هم دلم نمی خواد سرش کارم گیر اینا بیفته! آش نخورده و دهن سوخته!!!
از ترم سه که بودم عادت کردم که از دانشگاه تا صنعت رو پیاده بیام! زیاده یه کم ولی من مثه الاغ می تونم را برم! هدفون رو می کنم تو گوشم و دیگه هیچی نمی فهمم!!! البته اگه با هم کلاسیم بیام دیگه اهنگ تعطیل میشه و کلی هم سرعتم پایین میاد! دختره دیگه نمی تونننننه تندتر بیاد :)))) ولی هر چی این پیاده رویه حال میده، نشستن تو اتوبوس شلوغ و ۲۰ دقیقه ای که تو راهی تا برسی خونه، زهر مارت میکنه! لامصب کِیس اینام زیاد نداره که آدم دلش رو خوش کنه! ای کاش مسیرم از خیابون پهلوی بود! بی آر تی اونجا حرف نداره!!! پسراشااااا :))))
نمی دونم چرا این پشه ها دوباره در اومدن اما خیلی دارن رو پیشرفت و کلاً زندگیم تاثیر میذارن! من نمی دونم واقعاً چرا؟؟؟ چرا تهران هواش این جوری شده؟ تمام تابستون مرده بودن اینا؟ الان که مثلاً خیر سرش پاییزه دراومدن ما رو ساک بزنن؟ (خونمون رو میگما) :)) من این ترم اگه دو سه تا درس رو حذف بشم بخاطر این مخلوقات قشنگه که شبا تا ۳ من رو بیدار نگه میدارن! البته خودم هم کرم دارم بیدار بمونم هاااا ناگفته نمونه! اصن شب که میشه و حدود دوازده که همه میخوابن، تازه من زندگیم شروع میشه! اتاقم این ور خونمونه :)))) یعنی اتاق خوابای دیگه اونوره! و دم آشپزخونه هم هست اتاقم!و این یعنی آآآآآزززااااددددییی و کلی شب چره!!! دیگه به هیچ وجه از مزاحمتا و خورده کاریای مامان و بابا و داداش و کوفت و زهر مار خبری نیست! تمام کارایی که در طول روز میشه کرد و من شب با انرژی دو برابر می کنم!
خب درسا داره یه کم جدی تر میشه! عیب نداره!!! بالاخره ما یه زمانی بچه خر خون بودیما!!! حالا شاید دوباره بشم! (فک کن یه درصد)
راستش اون پیکسله رو که داستانش رو گفتم دیگه نزدم به جینم! ولی دسبند جدیدم رو که خیلی تو چشم تره رو در کمال وقاحت دستم میکنم! :))) جالبه حراست تا حالا به سر و وضع من گیر نداده! نه این که من خیلی فجیع باشم ها! یه کم تی شرتام زیادی کوتان، رنگاشون هم بگی نگی جیییغه! جینام هم که همه فاق کوتان =)) یه ۵،۶ تا پیکسل رو کیفمه! ۲ تا هم رو جینم، ۴ تا هم دس بند معمولاً دستمه! میبینین که چیز زیادی واسه گیر دادن ندارم! فقط مگر این که به صورتم و بدنم و اینا بخوان گیر بدن که اون دیگه در این محفل نمیگنجه :)) واااای این یه شنبه که رفتم کلی ترسیدم گفتم این ترم اینا میخوان اذیت کنن دیگه! با هزار بدبختی رفتم تو! دستم تا آرنج تو جیبم بود، از اون ور شلوارم داشت میفتاد :))))) عینک آفتابیم رو اون چسبونده بودم به صورتم داشت میرفت تو چشم! آخه رنگ لنزم خیلی تابلوئه گفتم گیر میدن حتماً s-:
ولی خب پس از ورود به محوطه و ارائه کارت شیک و سکسی عضویت یا همون کارت دانشجویی خودمون(خودتون؟ خودشون؟) دیدم بابا کجای کاری! کما فی سابق همه چیک تو چیک هم نشستن با یه حال خیلی خرابی!!! :)))) کلاً همیشه از این وسواسای فکریم ضرر دیدمااا بازم آدم نمیشم! :) خلاصه فعالیتام تو دانشگا بسیار شدید شده و همینجور دید میزنم ببینم کسی گیر میاد یا نه! :)))) گاهی وقتا فک می کنم ای کاش امام صادق میرفتم!!! نیست همه هم اونجا پافن :))))) اَاَاَییییی =))
خسته شدی؟؟؟ خب نخون دیگه! D: فردام باید برم دنبال کلاس اسپانیاییم! نمی دونم با خودم دارم چی کار میکنم! ۲۲ واحد این ترم ورداشتم که جبران اون ۶ واحد عمومی ای شه که ترم ۱ و ۲ به دلایلی(پزشکی) ناچار به حذفشون شدم! این هم از این مرض جدید اسپانیایی! آخه شنیدم موسسه اش معلماش از آمریکای جنوبی اسپانیا میان! پسرای لاتینو دوووس دارم زیییاد :)))
آهان اینم بگم که گه خوردم اون موقع گفتم دیگه حال نوشتن ندارم!!! اون موقع افسرده بودم کلی!!! فک کنم پریودم اون موقع بوده زمانش!!! :))))) الان که نگا می کنم اصن به امید این وبلاگ و نظرای قشنگتون زنده ام!
بوووووس
مرسی از کامنتای قشنگتون
از ترم سه که بودم عادت کردم که از دانشگاه تا صنعت رو پیاده بیام! زیاده یه کم ولی من مثه الاغ می تونم را برم! هدفون رو می کنم تو گوشم و دیگه هیچی نمی فهمم!!! البته اگه با هم کلاسیم بیام دیگه اهنگ تعطیل میشه و کلی هم سرعتم پایین میاد! دختره دیگه نمی تونننننه تندتر بیاد :)))) ولی هر چی این پیاده رویه حال میده، نشستن تو اتوبوس شلوغ و ۲۰ دقیقه ای که تو راهی تا برسی خونه، زهر مارت میکنه! لامصب کِیس اینام زیاد نداره که آدم دلش رو خوش کنه! ای کاش مسیرم از خیابون پهلوی بود! بی آر تی اونجا حرف نداره!!! پسراشااااا :))))
نمی دونم چرا این پشه ها دوباره در اومدن اما خیلی دارن رو پیشرفت و کلاً زندگیم تاثیر میذارن! من نمی دونم واقعاً چرا؟؟؟ چرا تهران هواش این جوری شده؟ تمام تابستون مرده بودن اینا؟ الان که مثلاً خیر سرش پاییزه دراومدن ما رو ساک بزنن؟ (خونمون رو میگما) :)) من این ترم اگه دو سه تا درس رو حذف بشم بخاطر این مخلوقات قشنگه که شبا تا ۳ من رو بیدار نگه میدارن! البته خودم هم کرم دارم بیدار بمونم هاااا ناگفته نمونه! اصن شب که میشه و حدود دوازده که همه میخوابن، تازه من زندگیم شروع میشه! اتاقم این ور خونمونه :)))) یعنی اتاق خوابای دیگه اونوره! و دم آشپزخونه هم هست اتاقم!و این یعنی آآآآآزززااااددددییی و کلی شب چره!!! دیگه به هیچ وجه از مزاحمتا و خورده کاریای مامان و بابا و داداش و کوفت و زهر مار خبری نیست! تمام کارایی که در طول روز میشه کرد و من شب با انرژی دو برابر می کنم!
خب درسا داره یه کم جدی تر میشه! عیب نداره!!! بالاخره ما یه زمانی بچه خر خون بودیما!!! حالا شاید دوباره بشم! (فک کن یه درصد)
راستش اون پیکسله رو که داستانش رو گفتم دیگه نزدم به جینم! ولی دسبند جدیدم رو که خیلی تو چشم تره رو در کمال وقاحت دستم میکنم! :))) جالبه حراست تا حالا به سر و وضع من گیر نداده! نه این که من خیلی فجیع باشم ها! یه کم تی شرتام زیادی کوتان، رنگاشون هم بگی نگی جیییغه! جینام هم که همه فاق کوتان =)) یه ۵،۶ تا پیکسل رو کیفمه! ۲ تا هم رو جینم، ۴ تا هم دس بند معمولاً دستمه! میبینین که چیز زیادی واسه گیر دادن ندارم! فقط مگر این که به صورتم و بدنم و اینا بخوان گیر بدن که اون دیگه در این محفل نمیگنجه :)) واااای این یه شنبه که رفتم کلی ترسیدم گفتم این ترم اینا میخوان اذیت کنن دیگه! با هزار بدبختی رفتم تو! دستم تا آرنج تو جیبم بود، از اون ور شلوارم داشت میفتاد :))))) عینک آفتابیم رو اون چسبونده بودم به صورتم داشت میرفت تو چشم! آخه رنگ لنزم خیلی تابلوئه گفتم گیر میدن حتماً s-:
ولی خب پس از ورود به محوطه و ارائه کارت شیک و سکسی عضویت یا همون کارت دانشجویی خودمون(خودتون؟ خودشون؟) دیدم بابا کجای کاری! کما فی سابق همه چیک تو چیک هم نشستن با یه حال خیلی خرابی!!! :)))) کلاً همیشه از این وسواسای فکریم ضرر دیدمااا بازم آدم نمیشم! :) خلاصه فعالیتام تو دانشگا بسیار شدید شده و همینجور دید میزنم ببینم کسی گیر میاد یا نه! :)))) گاهی وقتا فک می کنم ای کاش امام صادق میرفتم!!! نیست همه هم اونجا پافن :))))) اَاَاَییییی =))
خسته شدی؟؟؟ خب نخون دیگه! D: فردام باید برم دنبال کلاس اسپانیاییم! نمی دونم با خودم دارم چی کار میکنم! ۲۲ واحد این ترم ورداشتم که جبران اون ۶ واحد عمومی ای شه که ترم ۱ و ۲ به دلایلی(پزشکی) ناچار به حذفشون شدم! این هم از این مرض جدید اسپانیایی! آخه شنیدم موسسه اش معلماش از آمریکای جنوبی اسپانیا میان! پسرای لاتینو دوووس دارم زیییاد :)))
آهان اینم بگم که گه خوردم اون موقع گفتم دیگه حال نوشتن ندارم!!! اون موقع افسرده بودم کلی!!! فک کنم پریودم اون موقع بوده زمانش!!! :))))) الان که نگا می کنم اصن به امید این وبلاگ و نظرای قشنگتون زنده ام!
بوووووس
مرسی از کامنتای قشنگتون