خدااااای من این فیلم عاااالی بود!!! خیلللللی احساسی بود... اصن فکرش هم نمی کردم!
البته از این که کالین فارل توش بازی می کنه باید حدس میزدم!
فیلم راجع به زندگی خانواده های آمریکای تو دهه های ۶۰ و ۸۰ اِ! درباره یه پسر کِرفری به نام بابی اِ که هم جنس گرا بودن یا نبودنش تا آخر فیلم واسه همه مثه یه راز می مونه و انگار اهمیت چندانی هم نداره! خیلی شخصیتش جالبه! رااااااحت! خیلی سختی می کشه از بچگی، مادر، برادر و پدرش رو از دست میده! وید میکشه با دوستش! و به نظر خیلی بی بند و بار میاد! ولی روحیه فوق العاده ظریف و دوس داشتنی ای داره!
پس از این که پدرش هم میمیره چون زیر سن قانونیه، میره خونه همون دوستش که با هم جُینت می زنن!
دل مادر و پدر دوستش رو جوری به دست میاره که مثه پسر خودشون باهاش رفتار کنن و درواقع به فرزند خوندگی بپذیرنش!
دوستش جاناتان، که الان دیگه مثه برادرشه، از همون نوجوانی این رو دوس داره و با هم خودارضایی می کنن! و مادره هم این مساله رو می فهمه، و نتیجه ای که خونواده میگیرن این میشه که فقط جاناتان همجنسگراس و بابی به مادرشون کمک می کنه با این مساله کنار بیان!
چند سال می گذره و اینا بزرگ میشن و جاناتان میره نیویورک! بعدش بابی هم میره پیش جاناتان! اونجا میبینه که جاناتان با یه دختره به نام کلِر داره زندگی میکنه و با این که جاناتان گیِه و همینجور هم رابطه داره با این و اون، کلِر تصمیم داره از جاناتان بچه دار شه چون به نظر خیلی دوسش داره!
یواش یواش کلِر و بابی تیک میزنن با هم و جاناتان که حسودیش میشه به این رابطه، برمی گرده کلیولند پیش مادر پدرش!
اینا هم میرن اونجا و بعد یه دعوای کوچولو باعث میشه که کلِر لو بده که از بابی داره بچه دار میشه و کلاً اون جریان بچه دار شدنش با جاناتان مثینکه منتفی شده چون مدت ها از اون داستان می گذره و بخاطر روابطی که بابی و کلر داشتن، حالا انگار بچه مال بابی اِ ! این مساله اوضاع رو بهتر می کنه و سبب میشه اونا تصمیم بگیرن یه خونه بخرن نزدیکای نیویورک و ۳ تایی با هم زندگی کننو ۳ تایی یه رستوران خونوادگی بزنن و این جوری امرار معاش کنن. پدرشون هم تو همین سالها می میره!
از این جا به بعد رو اگه میخواین فیلم رو ببینین، نخونین!
بالاخره بچه بدنیا میاد. مادر بابی و جاناتان بهشون سر میزنه یه بار و خیلی خوشحاله که بچه اش رو به هم و خوشبخت می بینه. اما خب همونطور که گفتم مساله تمایل جنسی بابی هیچ وقت معلوم نمیشه! چون گرچه با برادرش هرگز سکس نداشته ولی خیلی دوسش داره و هی نوازشش می کنه و اینا! کلِر که دیگه نمی تونه این وضعیت رو تحمل کنه که انگار با دو تا همسر، که هر دوشون هم میل همجنسخواهانه هم دارن; داره زندگی میکنه، با بچه اش واسه یه سفر مثلاً کوتاه میره و دیگه برنمیگرده!
جاناتان هم که بخاطر روابط خطرناکش با مردای مختلف تو نیویورک، هرپِسِ تناسلی و ایدز گرفته، رو به مرگه و با بابی داره آخرین روزهاش رو میگذرونه!
فیلم با نشون دادن صحنه ای که این دو برادر دارن خاکستر پدرشون رو توی کشتزارهای اطراف خونه شون پخش می کنن و جاناتان از بابی قول میگیره که خاکستر اون رو هم همین جا بریزه و همین طور یه فلش بک به دوران نوجوونیشون، تموم میشه!
خیلی شخصیت بابی یا کالین فارل تو این فیلم رو دوس داشتم! یعنی عشقه این آدم! مهربون، دوس داشتنی، بی عقده و بی نهایت جذاااااب! و مرموووووز :)
حتماً بهتون پیشنهاد می کنم ببینینش!
بوووس
البته از این که کالین فارل توش بازی می کنه باید حدس میزدم!
فیلم راجع به زندگی خانواده های آمریکای تو دهه های ۶۰ و ۸۰ اِ! درباره یه پسر کِرفری به نام بابی اِ که هم جنس گرا بودن یا نبودنش تا آخر فیلم واسه همه مثه یه راز می مونه و انگار اهمیت چندانی هم نداره! خیلی شخصیتش جالبه! رااااااحت! خیلی سختی می کشه از بچگی، مادر، برادر و پدرش رو از دست میده! وید میکشه با دوستش! و به نظر خیلی بی بند و بار میاد! ولی روحیه فوق العاده ظریف و دوس داشتنی ای داره!
پس از این که پدرش هم میمیره چون زیر سن قانونیه، میره خونه همون دوستش که با هم جُینت می زنن!
دل مادر و پدر دوستش رو جوری به دست میاره که مثه پسر خودشون باهاش رفتار کنن و درواقع به فرزند خوندگی بپذیرنش!
دوستش جاناتان، که الان دیگه مثه برادرشه، از همون نوجوانی این رو دوس داره و با هم خودارضایی می کنن! و مادره هم این مساله رو می فهمه، و نتیجه ای که خونواده میگیرن این میشه که فقط جاناتان همجنسگراس و بابی به مادرشون کمک می کنه با این مساله کنار بیان!
چند سال می گذره و اینا بزرگ میشن و جاناتان میره نیویورک! بعدش بابی هم میره پیش جاناتان! اونجا میبینه که جاناتان با یه دختره به نام کلِر داره زندگی میکنه و با این که جاناتان گیِه و همینجور هم رابطه داره با این و اون، کلِر تصمیم داره از جاناتان بچه دار شه چون به نظر خیلی دوسش داره!
یواش یواش کلِر و بابی تیک میزنن با هم و جاناتان که حسودیش میشه به این رابطه، برمی گرده کلیولند پیش مادر پدرش!
اینا هم میرن اونجا و بعد یه دعوای کوچولو باعث میشه که کلِر لو بده که از بابی داره بچه دار میشه و کلاً اون جریان بچه دار شدنش با جاناتان مثینکه منتفی شده چون مدت ها از اون داستان می گذره و بخاطر روابطی که بابی و کلر داشتن، حالا انگار بچه مال بابی اِ ! این مساله اوضاع رو بهتر می کنه و سبب میشه اونا تصمیم بگیرن یه خونه بخرن نزدیکای نیویورک و ۳ تایی با هم زندگی کننو ۳ تایی یه رستوران خونوادگی بزنن و این جوری امرار معاش کنن. پدرشون هم تو همین سالها می میره!
از این جا به بعد رو اگه میخواین فیلم رو ببینین، نخونین!
بالاخره بچه بدنیا میاد. مادر بابی و جاناتان بهشون سر میزنه یه بار و خیلی خوشحاله که بچه اش رو به هم و خوشبخت می بینه. اما خب همونطور که گفتم مساله تمایل جنسی بابی هیچ وقت معلوم نمیشه! چون گرچه با برادرش هرگز سکس نداشته ولی خیلی دوسش داره و هی نوازشش می کنه و اینا! کلِر که دیگه نمی تونه این وضعیت رو تحمل کنه که انگار با دو تا همسر، که هر دوشون هم میل همجنسخواهانه هم دارن; داره زندگی میکنه، با بچه اش واسه یه سفر مثلاً کوتاه میره و دیگه برنمیگرده!
جاناتان هم که بخاطر روابط خطرناکش با مردای مختلف تو نیویورک، هرپِسِ تناسلی و ایدز گرفته، رو به مرگه و با بابی داره آخرین روزهاش رو میگذرونه!
فیلم با نشون دادن صحنه ای که این دو برادر دارن خاکستر پدرشون رو توی کشتزارهای اطراف خونه شون پخش می کنن و جاناتان از بابی قول میگیره که خاکستر اون رو هم همین جا بریزه و همین طور یه فلش بک به دوران نوجوونیشون، تموم میشه!
خیلی شخصیت بابی یا کالین فارل تو این فیلم رو دوس داشتم! یعنی عشقه این آدم! مهربون، دوس داشتنی، بی عقده و بی نهایت جذاااااب! و مرموووووز :)
حتماً بهتون پیشنهاد می کنم ببینینش!
بوووس
۱۱ نظر:
ای خدااااااااااااااااااااااااااااااااااا
من این فیلما رو از کجا گیر بیارم! خدا رو شکر که اینترنت وایرلس دارم اما دریغ و درد از یه دانلود حجم بالا!
یه کاری کن!!!!!!!!!!!!!!
احسان شبا هم محدودیت دانلود داری؟ :(
خب اومدی این ورا بهت میدم
بوووس
یه استاد داشتم
لبخند می زد و نگاه شیطنت باری می کرد و می گفت
چون اقای کوتاه دوست نداره که از داستان فیلم ها با خبر بشه و می خواد خودش ببینه
پس
زرت
فیلم رو تعریف می کرد
ولی دلم براش تنگ شده
بوسس
حالا هم یه دوست داری که احتمالاً با اون استاد تله پاتی داری!
ضمناً این شیطنت خودته پسرِ شرِ شیطون که میشینی تا آخرش رو می خونی!
بوووس
می دونی رضا ، از اون آدمایی هستی که دلم می خواد موقع ی فیلم دیدن دست و پا و دهنتونو ببنم بندازمتون یه گوشه بعد خودم با خیالت راحت بشینم فیلممو ببینم ..
ولتون کنن کل فیلمو تا اخرش تعریف می کنین هر چی هیجان و غافلگیری داره توی فیلم از بین می برین :))
رضا باور كن نفهميدم چي به چيه و كي به كيه؟! :) فك كنم نوشتت يكم زياد نياز به اديت داره :)
ولي كلا اگه همينجوري پيش بري پس فردا خواستم فيلمي ببينم ميگم: اه اينم كه رضا توضيح داده بود :دي
ادی من نمی دونم چرا یادم رفت این رو قبل از انتشار چک کنم!
الان میبینم کجاش مشکل داره! ولی کلاً فیلمش هم عجیب بود!
بابا خب من وظیفه شرعیمه که این فیلمایی که می بینم رو بیام بگم بهتون دیگه :))
رضا این پسره که همین الکساندر خودمونه. :-)
آفرین اِلی خوب از نیم رخ تشخیص دادی ها!!! Colin Farrel هستن این پافی عزیز! البته پیر پافه! ۴۰ و خرده ای سالشه :))))
..من هنوزم روی نظرم پافشاری میکنم!..همون که گفتم به زودی فیلمت در میاد!ولی از کدوم لحاظشو هنوز نمیدونم! :-))
یوسف
یوسففففف از دست تو!!! من؟!!!! دلت میاد؟ :)
ارسال یک نظر