۱۳۹۰ آبان ۲۵, چهارشنبه

!!!Womanizer

   امشب با دوست دوران دبستان تا دبیرستانم رفته بودم تئاتر یکی دیگه از دوستای زمان دبیرستان! تو گروه موزیکش بود البته  نه بازیکرا! :) قبلش من و این دوستم رفتیم کافه تئاتر، همون بغل گوش تئاتر شهر که اولین بار با ۲ تا از بچه های وبلاگی رفته بودم! :)) اونجا این دوستم کلی باهام مشورت کرد، می خواست بدونه چجوری با یه دختری که رفته رو مخش دوس شه! بعدش هم گفت من تو دانشگاه اونا(شهید بهشتی می خونه دوستم) شدم اسوه دختر بازی! من دهنم وا موند که آخه چرا؟ اولش گفتم شاید از رو عکس و کامنت بازیای فیس بوک اومدن دیدن که من با دخترا رله ام! بعد دیدم این چیزا پرایوسیش محدود میشه به دوستام و بس! بعد که دوستم دلیلش رو گفتم کلی خنده ام گرفت! داستان بر می گرده به اردیبهشت امسال که من و دو تا دوست خیلللللی صمیمی دختر که هم کلاسیم هستن، رفتیم کیش ۳ تایی! بعد من قبلش به این دوستم گفته بودم که میاد باهامون یا نه، که واضحه نیومد! حالا دوستای فضول این دوست من آمار من رو هی میگیرن که این دوست تو عجب پافی قدَریه که با دو تا داااف میره سفر! :)))) کلی احساس غرور و اینا کردیم امشب ما!


یه سری دیوونه بازی های می کنم که خودم گاهی خنده ام میگیره! امروز ناهار با مامانم و داداشم و دوس دخترش بیرون بودیم! برگشتن نزدیکای ویلا بودیم، گفتیم یه سر بریم دانمارکی شاید واز بود و یه دلی از عزای شیرینی در آوردیم! سر تخت جمشید یه پسری دیدم هههااااایییی وااااااااییییی!!! اصن حالم بد شد! مثه مااااه! بعد که رسیدیم دم دانمارکی دیدیم حاضر شدن شیرینی معطلی داره، من گفتم من میرم را میرم چون از ناهار سنگینم! صاف رفتم اون سمتی که پسره رو دیده بودم! طبق محاسباتم مسیر رو انتخاب کردم و پس از طی دو تا کوچه رسیدم بهش! دیدم تو ایستگاه اتوبوس تک و تنها نشسته و مشغول صحبت با موبایلشه! من هم رفتم نشستم!‌یه چند تا نگا کردم! زیر زیرکی، زُل زُل! نه خیر شازده پسر مشغول صحبت بود سخخخخت!!! یه ۵ مین نشستم دیدم هیچ خبری نیست! البته من کلاً خیلی رو ندارم که زیاد طرف رو نگا کنم! می ترسم ناراحت شه و از طرفی خودم هم خجالت می کشم کلی! :)) پا شدم اومدم! تا رسیدم به ماشین دیدم شیرینی به دست اعضای عزیز خونواده دارن میرن تو ماشین! خب به موقع رسیده بودم حداقلش! :)))
خلاصه من روانم نژنده! =)))))

پ.ن: باز هم مجبور شدم از پارک دانشجو رد شم امشب! خب چون با دوستم بودم و سر و وضع خیلی مناسبی نداشتم:)))))، یه کم معذب بودم اما دیگه توجه نمی کنم به نگاها! ولی این پارک لعنتی تا ابد رو مخم می مونه! :(  

۹ نظر:

مهرداد گفت...

تا کی میخای به این انحراف جنسی ادامه بدی؟ ؟!؟!؟
:D

نقطه چین ها . . . گفت...

..فک کردم میخوای راجع به بریتنی بنویسی..آخه اسم یکی از آهنگاش بود.. :دی امیدوارم یه روزی به اتفاق خونواده و دوس پسر خودت بری نهار!.. :دی :-)

یوسف

مسعود گفت...

حذفت نکردم, تو لیستم بودی و هستی
حتما چون با آی دی خودت وارد شدی نشونش نداده
شایدم ندیدی
به هرحال هستی و عمرا اگه حذفت کنم، حتا اگه از رو جنازه م رد شی :)))))))

Reza Cupid Boy گفت...

مهرداد یعنی عاشقتم!!! :)))))
یوسف آره اتفاقاً گفتم نکنه این عنوان گمراهی ایجاد کنه بعد گفتم ای بابا کی یادشه که بریتنی ۲۰۰۷ این آهنگ رو خونده؟ :)))) دست کم گرفتم بچه ها رو فک کنم!
مسعود من الان اشک تو چشام جمع شده!!! :)))) ببخشید دیگه آشتی کردم باهات!

مهرداد گفت...

متاسفانه اونقد غرق هوای نفس و شهوت و انحراف جنسی شدی که نصایح گهربار من در تو اثر نمی کنه
من میگم دست از انحراف بردار بعد تو میای به من پیشنهاد رابطه عاشقانه میدی؟
وای بر تو
همون بهتر که بری سراغ Morat Boz
:D

نقطه چین ها . . . گفت...

آری..چُنین است..برادر..D-:

کیا

Reza Cupid Boy گفت...

مهرداد من دیگه چیزی ندارم بگم!!! :)))) خیلی هم خوبه مورات بز!
کیا جان با کدوم تیکه اش بیشتر موافق بودی؟ من خودم با اون تیکه دیوونه بازیا! :)))

ناشناس گفت...

هی فلانی ! زندگی شاید همین باشد ...

Reza Cupid Boy گفت...

آره آنتروپیسم! فعلاً که همینه مال ما!!! شکر :)