۱۳۹۰ بهمن ۱۷, دوشنبه

عکست





عکست را می بینم

چشمانت به رنگ عسل

چهره ات به رنگ عشق

خنده ات به شادابی گل

نوری از شهوت پاک به صورتت پاشیده

گونه ات لبهایت

همه در آرزوی لمسند



دفتر شعرم را باز کردم

عطر تو باز هم همه ام را پر کرد

یاد تو بر چهره ام

چه رنگ ها که نمی آمیزد

آه چقدر تو

چقدر تو

می بندمش

جانم هم می رود با بستنش اما

حرف هایی هست که نباید نوشت

چیزهایی که نباید گفت

اینجا امن نیست

این دفتر، آن دفتر من نیست

برایت صندوقچه ای کنار گذاشته ام

لبالب پر از دفترهایی از جنس تو

با هزاران قفل و بست

در سینه ام

باز هم خیره می شوم بر عکست

چه ظالمانه زیبایی

دشنام برانگیز است ریزه کاری های چهره تو

آزار دهنده است برق چشمان تو

عکست همچنان رو به رویم

گاهی می اندیشم

عکست که با من این کرد

پس اگر خودت بودی

چه می کرد وجودت با من

هنوز هم عکست رو به روی من است

چشمانت
چهره ات
خنده ات
گونه ات
لب هایت

۸۹\۱۲\۹

۱۱ نظر:

غریبه 92 گفت...

خاک به سرم ، تو عکس منو کجا دیدی ؟ .. وای نا محرم :))
میگم عکسمو از روت بردار یه موقع خرابکاری میشه ها :))

Reza Cupid Boy گفت...

غریبه جوووون الان باز میرم عکست رو ببینم حالی به حالی شم!!! :)))

مهرداد گفت...

رضا
اینکه می بینی من با این وضعه خراب اینترنت هنوز هم برات کامنت میزارم
ینی اینکه خیلی وبلاگت توپه

مهرداد گفت...

توام با این رومنتیک بازیات
کی میخای مرد بشی پس؟ :))))))))

کوتاه گفت...

فاصله
اینجایی که تو هستی
گرمای تو خاموش میشه
سردرگمی

ژوبی گفت...

رضا دوسش داشتم مخصوصا این ترکیب وصفی رو
چه ظالمانه زیبایی
میگم شیطون نکنه خبری؟ ;_) عاشق شدی؟ :) بگو خجالت نکش اینجا همه خودین :دی

Reza Cupid Boy گفت...

مهرداد!!! من؟؟؟ من همیشه پسر می مونم! :))

Reza Cupid Boy گفت...

مهدی شعر؟؟؟
نمیذاری پس چرا؟
بوسم یادت رفت :)) از قصد بود فک کنم!
بوووس

Reza Cupid Boy گفت...

ژوبی جونم به پای کارای شما که نمی رسه! :)
نه بابا چه خبری! ولی به زودی باید یه خبری بشه! من نمیدونم دیگه، باید بشه! :))
بوووس

کوتاه گفت...

آره عزیزم
از قصد بود
و
تازگی ها یه حقیقت وحشتناک رو متوجه شدم
هنوز خیلی مونده که شاعر بشم
بوسس

Reza Cupid Boy گفت...

مهدی تو شعر بگی عااالی میشه من می دونم!!!‌:) من منتظرم! بدم باشه تشویقت می کنم که روحیه بگیری!
بوووس