۱۳۹۰ آبان ۱, یکشنبه

"Tú Y Yo"

    یعنی این آهنگ هاااای هاااایی وااای واااییی!!! یه چیزی تو همین مایه ها! اصن باید بشنوین! خوب کمه واسه این ریکی مارتین به خدا! مااااهه!
این آهنگ ۵مین ترانه آلبوم آخرشونه!  ۳مین آهنگیه تو گوشیم که بیشتر از همه گوشیدمش! اگه گفتین اولیش چی بود؟ :))))
خب ریکی مارتین هنوز کلیپی که توش از یه پسر به جای معشوقش استفاده کنه بیرون نداده ولی این آهنگ شدیداً تم هم جنس خواهی داره مثلاً اون جاییش که می گه "به من همه شوری آن نمکی را بده که دریا دزیده است" یا "به من خشم نگاهت را ارزانی کن" اشاره مستقیم به یه معشوق مرد داره!


"Tú Y Yo"

Que loco amanecer, mordiendo tu sonrisa
چه  پگاه دیوانه واری، در حالی که خنده ات را می گزم 
Y amarte hasta caer, perdido en tus caricias
و عشق ورزیدن به تو تا از پا افتادن، گم شدن میان نوازش هایت
Que bello atardecer, sudando entre las sabanas
 چه غروب زیبایی، در حالی که میان ملحفه ها عرق کرده ایم
Volverte a recorrer, jugando con malicia
دواندن تو و با شیطنت بازی کردنمان
Embrujados, encendidos, indecentes, escondidos
مسحور، شهوت زده، گستاخ، پنهان شده
Mis manos como garras se han prendido de tu piel
دستانم مانند چنگکی پوستت را به دام انداخته اند
Prisioneros de la luna reinventado la locura
ما زندانی های ماهیم، دیوانگی را از نو آفریده ایم
Entre gritos y dulzuras, tú y yo
در میان لذت ها(شیرینی) و فریادهایمان، من و تو
Los momentos sin medida devorándonos la vida
لحظاتی که نمی توان اندازه شان گرفت و این لحظات زندگیمان را فرا می گیرند(می بلعند
Enredados noche y día, tú y yo
شب و روز در هم تنیده ایم، من و تو
Que mágico es dormir al borde de tu cuerpo
چه جادویی است خوابیدن  کنار تو  
Saber que estas ahí dibujándome los sueños
دانستن این که همین جایی، در حالی که برایم رویا نقاشی می کنی
Y al despertar morir, prendido a tu belleza
 و وقتی از خواب بر میخیزم، گرفتار زیبایی تو شوم و بمیرم
Llorar hasta reír, burlando la tristeza
 آنقدر گریه می کنم تا خنده ام بگیرد، و غم را دست بیندازم
Embrujados, encendidos, indecentes, escondidos
 مسحور، شهوت زده، گستاخ، پنهان شده
Tus labios insolentes y atrevidos piden más
 لب های گستاخ و بی پروای تو بیشتر و بیشتر طلب می کنند
Prisioneros de la luna reinventado la locura
ما زندانی های ماهیم، دیوانگی را از نو آفریده ایم
Entre gritos y dulzuras, tú y yo
در میان لذت ها(شیرینی) و فریادهایمان، من و تو
Los momentos sin medida devorándonos la vida
لحظاتی که نمی توان اندازه شان گرفت و این لحظات زندگیمان را فرا می گیرند(می بلعند
Enredados noche y día, tú y yo
شب و روز در هم تنیده ایم، من و تو
Dame la sed que el agua no apaga, dame la sal que el mar se robó
 به من تشنگی ای بده که آب هم نتواند رفعش کند، به من همه شوری آن نمکی را بده که دریا دزیده است
Bebe de mi boca desesperada, déjame bañarte con mi sudor
 از کام ناامید و مایوس من بچش، بگذار تا با عرق تنم تو را بشویم
Dame la furia de tu mirada, dame el veneno de tu pasión
 به من خشم نگاهت را ارزانی کن، به من زهر شهوتت را منتقل کن
Deja tu perfume sobre mi almohada, para respirar de tu olor
 بگذار عطرت روی بالش من باقی بماند، تا بتوانم بویت را استشمام کنم
Prisioneros de la luna reinventado la locura
ما زندانی های ماهیم، دیوانگی را از نو آفریده ایم
Entre gritos y dulzuras, tú y yo
در میان لذت ها(شیرینی) و فریادهایمان، من و تو
Los momentos sin medida devorándonos la vida
لحظاتی که نمی توان اندازه شان گرفت و این لحظات زندگیمان را فرا می گیرند(می بلعند
Enredados noche y día, tú y yo
شب و روز در هم تنیده ایم، من و تو

۱۰ نظر:

غریبه 92 گفت...

میگم خدایا ، جون من ، بیا مردانگی کن همین امشب که رضا خوابید علم زبانو از ذهنش پاک کن .. آی بعدش با هم می خندیم .. آی می خندیم .. امتحان کن یه بار .. :)))))

koooootah گفت...

خب
همیشه نمیشه اومد اینجا و راضی برگشت
مگه نه؟
بوسس

Reza Cupid Boy گفت...

غریبه خدا مرده یعنی به نظرت؟ نگاه جنسیتی داری یعنی؟ :))
مهدی جان یعنی راضی کننده نبود پستم؟ D: بوووس

مهرداد گفت...

به منم فرنچ یاد میدی؟ منم بهت جرمنی یاد میدم

Reza Cupid Boy گفت...

مهرداد جان حالا چرا با دیدن اسپانیایی یهو یاد فرنچ افتادی؟ آره که یادت میدم، ولی بلا عوض! اون جرمنت هم ارزونی خودت :))) بدم میاااد از آلمانی!

مهرداد گفت...

میدونی چرا؟
چون تو اتوبوس که بودم اون آقاهه بغل دستیم داشت یه کتاب فرانسوی می خوند بعدش من کلی حسودیم شد :|

Reza Cupid Boy گفت...

اون آقاهه میخواسته کلاس بذاره! الکی نیست که فرانسه بلد بودن! :)))

ادی گفت...

چه شعر زیبایی داره رضا جان، ممنون از ترجمت.
راستش من تا حالا ریکی گوش نکردم

Reza Cupid Boy گفت...

خواههههش می کنم ادی! ریکی رو من هم تا چند ماه پیش نمیگوشیدم، ولی حالا روانیشمممم! :)))) ترجمه هم مقداریش از انگلیسی کمک گرفتم! هنوز اونقدرا اسپانیایی بلد نیستم =))

ادی گفت...

بابا اسپنیش D: :)