۱۳۹۰ آبان ۱, یکشنبه

چه فازیه!؟

    با مامانم امشب راهی خونه یکی از فامیلا شده بودیم! بعد یه سال اومده بودن ایران و می رفتیم که یه شب خوب رو بگذرونیم! خب از معدود موقعیتایی بود که دسبند رنگین کمونیم رو دسم نکرده بودم! گفتم به خودم واسه چی؟ اینا که پسر ندارن، دختر دارن! بعد هم اون ور آب همه می دونن رنگین کمون مال گی هاس! حالا دنبال دردسر می گردی؟ :)))
سر چهارراه میرداماد شریعتی به بد ترافیکی خوردیم! تو اون ترافیک دو تا بچه دست فروش بودن! یه پسر ۷ ساله و یه دختر یه ذره بزرگتر! کلاً در مواجهه با مستمندا خیلی شرمنده میشم! یعنی یه حال بد هاااا! بد از یه ورم اگه ول کنم خودم همه پولم رو می دم بهشون، واسه همین روم رو سخت می کنم می گم نمی هوام یا ندارم یا یه مزخرف دیگه! خب اون لحظه ای که با دلسردی میرن دنیا رو سرم خراب میشه! ولی دیگه چاره ای نیست! منطق می گه به من ربطی نداره! ولی خب احساس...
اون پسره اومده با یه بسته چسب، گفتم نمی خوام! اصرار کرد، باز هم گفتم نه! رفت! دختره داشت میومد، شیشه برقی رو دادم بالا! هنوز یه ذره مونده بود که تا ته بیاد بالا که دیدم از دست کوچولو و مشت شده اش یه پودری ریخت تو ماشین روم! اول فکر کردم پودر بیسکوییتی نون خشکی، چیزیه! یه کم عصبی شدم ولی گفتم گناه داره! هیچی نگفتم! مامانم هم ندید! بعد که دقت کردم دیدم پودر نیست! گله! یه مشت گل پر پر شده، فکر کنم گل ناز بود! یهو بغض کردم! تو دلم گفتم فاااک!
این چه دنیاییه؟ چه فازیه؟ این همه اختلاف طبقاتی واسه چی! این همه بی فرهنگی و در نتیجه به دنیا اومدن این همه بچه بی گناه تو فقر یعنی چی! این بچه جواب کدوم گناه نکرده ای رو میده؟ پادافره چیه این زمدگی سگی؟  و از اون طرف این همه بی رحمی آدما نسبت به هم نوعاشون یعنی چی!خیلی ها رو دیدم که به اینا فحش میدن و اذیتشون می کنن!  خب حالا به این بیچاره ها کمک نمی کنی، دیگه کس شعر نگو که اینا باندن! اینا الَن بلَن! خفه شوووو فقط... آخه یه روز می تونی جای اینا لای ماشینا باشی؟ :(

گاهی وقتا، نه نه! همیشه! آره همیشه فک می کنم خدا رو شکر که گی ام! واقعاً می گم! با این که خیلی اوقات جوش میارم و می گم لعنت به این دنیا که شانس یه بار مثه آدم زندگی کردن رو ازم گرفت، ولی همیشه وقتی آروم و منطقی ام می گم من چه قدر خوشبختم که گی ام! که اقلیت ام! که درد  کشیدم تو ۲۰ سال زندگیم! واسم مهم نیست که یه کم دیر از مرحله انکار دراومدم! اصن اهمیتی نداره که واسه این که هم رنگ جماعت شم یه موقعی هم کلاسی ترنسم رو مسخره می کردم! اصن مهم نیست که یه موقعی خیلی گه بودم! گنده دماغ بودم! نه! مهم نیست! چون الان دیگه اونجور نیستم! الان دیگه با اون هم کلاسیم دوستم و ازش همه جا دفاع می کنم! الان اگه کسی بگه این بچه های دست فروش باندن، بهش میگم مطمئن باش اگه وضعش خوب بود نمیومد اینجوری عذاب بکشه! الان اگه کسی یه آدم فلج یا چلاق رو مسخره کنه خیلی جدی بهش می گم بذار تو زندگیت یا زندگی بعدیت سرت بیاد تا بفهمی یعنی چی!
نمی خوام بگم مقدسم و هیشکی رو مسخره نمی کنم! نه، بر عکس! من خیلی هم آدم دلقک و لشی می تونم باشم و همه رو هم می تونم مسخره کنم! اما حواسم هست! می دونم کِی و کجا! می دونم نباید کسی رو بخاطر فقر، جنسیت، علت جسمی، نژاد و یا ظاهر مسخره کرد! کسی رو مسخره می کنم که پر رو باشه! شاخ باشه! یا زمانی که فقط و فقط واسه خنده باشه نه واسه تحقیر طرف! اون هم نه این که تو روی یارو! می فهمی وقتی میگم فقط واسه خنده و دل خودت یعنی چی؟ یعنی مسخره کردنت از روی عقده نباشه! از کینه نباشه!
شاید متناقضه ولی من قوانین خودم رو دارم! چند بارم شده دوستام شوکه شدن وقتی وسط مسخره کردناشون یهو ان کردم خودم رو و شروع کردم به موعظه خوندن! خب از آدم دلقکی مثه من توقع نمیره! خب نمی فهمن که هر چیزی رو نباید مسخره کرد دیگه!‌:)
ولی واقعاً اگه گی نبودم به این جا نمی رسیدم! من واقعاً از تمسخر کسایی که ذکر کردم رنج می برم و بی پروا با مسخره شدنشون مبارزه می کنم! No matter مخاطبم کیه! حتی اگه بهترین دوستم هم باشه جلوش وا می ایستم! چون با تمام وجودم درد  مسخره شدن رو چشیدم!
هویتم، جنسیت پیچیده و نامعمولیم! همه رو دوس دارم! چون حداقل بهم حسی رو داده که ۹۹٪ یه مشت حیوونی که اسمشون رو گذاشتن آدم، ازش بی بهره ان!
پ.ن: ببخشین واسه فحشا! نمیشه نداد :))

۱۰ نظر:

مهرداد گفت...

پس با این حساب منم برم خدا رو شکر کنم که گی هستم :|

غریبه 92 گفت...

خب فهمیدیم ، فقط خواستی پز بدی ماشینت شیشه برقی داره نه ؟ :))
میگم چه حرفای خاک بر سری ای تو دلت می زنی .. دیگه چیا میگی ؟ :))

دانیال گفت...

سلام....میدونی من هر دفعه با چ مکافاتی بهت نظر می زنم....بله فقر واقعا درد ناکه....اوهم در کودکی....کودکی ک باید درس بخونه...بازی کنه...بجاش افتاده تو خیابونا واسه در اوردن یه لقمه...نون....ای وای بر ما...ک از ماست ک بر ماست.

Reza Cupid Boy گفت...

آره مهرداد جان همیشه باید خوشحال بود که ما یه مشت منحرف جنسی روانی ایم! :)))))
غریبه جان پراید هم دیگه شیشه برقی داره! هدف از ذکر اون جمله هم فقط تاکید بر تفاوت دنیای آدم ها بود که تو یه شهرن و بغل هم زندگی میکنن! ماشین من هم نیست، مال بابامه! p :D:
چرا دانیال جان؟ چه مشکلی هست تو کامنت گذاشتن!

مهرداد گفت...

میگن به بچه نباید رو بدی همینه ها، خودت روانی هستی! دهههههه :D :P

نقطه چین ها . . . گفت...

امروز داشتم از توی یه کوچه رد می شدم..دوتا پسربچه حدوداً ده ساله..با یه کیسه گونی پر خرتو پرتای به درد نخور همین ما مردم..رو دوششون..یکی اومد دم در خونه ش..صداشون کرد..یکیشون دویید تا بره کفشای پاره ای که طرف می خواست از شرشون خلاص شه رو بگیره..پاش گیر کرد لبه جدول و افتاد..اون طرف که..یه پسر خیککیه شاید 20 ساله بود..خندید و کفشارو پرت کرد سمتش..رفت تو..با خودم گفتم..یه دلیل مشترک هست که شکم اینو به پشتش چسبونده و با این سن کوچه گرد کرده..واون بشکه کثافت رو بوجود آورده..فقط یه دلیل..

کیا

Reza Cupid Boy گفت...

کیا چه دلیلی؟؟؟ :-؟ بگو خب بابا کلی کنجکاوم کردی بدونم ایدئولوژیت چیه!
مهرداد به رو دادن بستگی نداره، حقیقت تلخه! :)))

ادی گفت...

من هم این بچه های دست فروش رو خیلی دوست دارم، واقعا دلم بحالشون میسوزه، این حس دوگانگی رو من هم نسبت بهشون دارم، از اونایی که چیزی می فروشن سعی می کنم بخرم یه چیزی حتما، واقعا دردناکه، اینایی که گفتی بهشون رسیدی منم بهشون رسیدم، یعنی اینجوری نبودم، اما شدم، یه حرکته خز تر اینه که وقتی یکی مثلا یک فلج رو مسخره میکنه میگی نکن، میگه خوب قلج کافر! آخه یعنی چی؟ چه فقی داره، من واقعا متاسفم واسه اینجور تفکرات، حالم از اون فردی که این حرف رو بخودم زد بهم خورد... من هم اینجوری شدم اما تا حالا فکر نکرده بودم شاید تاثیره گی بودنم باشه و این که خودم هم تو اقلیتم، جالب بود، راست میگی شاید یکی از دلایلش که منم اینجوری شدم همینه، ممنون از این یادآوری، میشه مثبت هم نگاه کرد که چرا گی شدی، خیلی عالی بود

ادی گفت...

کامتن من کو پ؟
دید جالبی بود رضا، میشه مثبت هم نگاه کرد، من هم گاهی آرزو می کردم گی نبودم اما این تفکر هم جالبه،
منم از دیدن بچه های سر چارراهها و اینا واقعا آزرده خاطر میشم، خیلی دلم میگیره واسشون، سعی می کنم یه چیزی ازشون بخرم. چه جالب رضا من هم تقریبا سیری مشابه تورو طی کردم، الان بشدت بیزارم از مسخره کردن، فاجعه برام اون جایی بود که به یکی گفتم ادای فلج ها رو در نیار، گفت خب فلج کافر، وای متاسفم برای چنین تفکراتی،

Reza Cupid Boy گفت...

ادی اومد نظرات تو اینباکس ایمیلم ولی دیدم اینجا نیست! گفتم حتماً پاکش کردی! آره من هم به همین نتیجه رسیدم که این مسأله خیلی کمکمون می کنه مه بیشتر با مسائل دنیا کنار بیایم!!!