۱۳۹۱ بهمن ۲, دوشنبه

GIDDY

     این روزا هم که همه ش صحبت اعدام و کردن و نکردنشه! :| حال آدم دیگه بهم می خوره...
۶ روزه از شر امتحانام خلاص شده م و با این که توی امتحان جای درس خوندن کلی برنامه واسه زبان خوندن و بیرون رفتن و اینا واسه این روزای آزادیم کرده بودم، هنوز هیچ گهی تقریباً نخورده م  و از همه بدتر کتابایی که دلم ضعف میرفت بخونم رو هم بهشون دست نزدم! :( گاهی فک می کنم من اصن آدم اهل مطالعه ای نیستم و فقط عقده ش رو با خودم حمل می کنم! اونقد مامان بابام از بچگیم تو کله م کردن که «تو کتاب دوستی» شاید جو ورم داشته! :))

پ.ن: چچچچچققققددددرررر سخته بخوای از یکی انتقاد کنی، بگی حال نمی کنی با کارا و رفتاراش، بعد یهو یاد خوبیاش بیفتی و با آمیزه ای از رقت و محبت بیخیال شی!

۱۵ نظر:

دانیال گفت...

دقیقا...و شدیدا با پ .ن نت موافقم
الان یکی هست ک شدیدا و دقیقا ازش متنفرم...از هر حرکت کوچکش...بدم میاد...اما طرف هی یه محمب هایی می کنه ک مجبور میشم سکوت کنم....نمی تونم بگم از محبت هاتم متنفرم...
هه دلت بسوزه بجاش من تو این یه هفته کلی کتاب خوندم....الان مثل البرکامو مغرورم....!

Danials گفت...

چی بگم دیگه همه جور ادم تو زندگی همه هست، بد خوب یا یکی که نمی دونی ازش خوشت میاد یا متنفری و گیر کردی بین این دو حس...
ادم خیلی کارها می خواد انجام بده اما نمی دونم چرا گاهی اصلا نمیشه... من هم تو این یک هفته خیلی کارا خواستم انجام بدم اما نشد... :)

Vartan گفت...

برنامه رو «نمی‌کنن»، برنامه می‌ریزن یا می‌چینن
جو آدم و «ور نمی‌داره»، جو آدمو می‌گیره
فارسیت نم کشیده‌ :))

انتقاد این نیست که به کسی بگی با فلان کارش حال نمی‌کنی، انتقاد بررسی آگاهانه و هشیار کنش، یا کنش‌ها یا پاره‌ای از عناصر مبتنی بر اصول منطقیه و نه پسند شخصی
این هم که به طرف نمی‌گی می‌تونه از این باشه که نگران بی‌بهره شدنت از حضور ویژه‌گی‌های مثبتشی

Unknown گفت...

بابا وااااارتان قربون شكل ماهت برم متن رضا جان دل نوشتست مقاله ادبي كه نيست...:-).

يادت نره هدف غايي زبان بيان مقصوده و براي يه بلاگر فك كنم ادا كردن همين هدف كافي باشه.بعد ميگم مشاور هستي بشم منشيت ميگي نه:-P

ناشناس گفت...

salam.

ناشناس گفت...

خب منم دقیقا با بخش دوم کامنت وارتان موافقم..
شاید نگفتن اون حرفها دلیلش این باشه ک نمیخوای محبت های طرفت رو از دست بدی..یا فکر میکنی با گفتنش از دست میدی.. نه لزوما احساس ترحم!

آق دایی گفت...

بهش بگو ببین من از یهسری رفتارهات راضی نیستم و با یک سری دیگه شون حال می کنم
به همین راحتی!

غریبه جون گفت...

گاهی فک می کنم من اصن آدم اهل مطالعه ای نیستم
یعنی تو واقعن فقطگاهی وقتا این فکرو می کنی ؟.. آحه چرا نمی ذارین دهنم بسته بمونه .. :))
ضمنن .. و باز هم آرزوی همیشگی .. امیدوارم این ترم کلن مشروط شی .. از صمیم قلب امیدوارم :))

Reza Cupid Boy گفت...

دانیال اصن حرف کامو رو نزن که یاد غریبه ش میفتم و کلی افسرده میشم! :))

دانیالز آخه من معمولاً همیشه تکلیفم با خودم معلومه! یا با یکی اوکی ام، یا لجم، یا خنثی! میون اینا اگه بیفتی خیلی بده! :(

Reza Cupid Boy گفت...

وارتان تو با جَرگان ما آشنایی نداری! باید واسه ت جلسه توجیهی بذارم! :)) برنامه رو «می کنن»، جو هم آدم رو «ور میداره» :))
اصول منطقی؟ از تو بعید بود!
اصول منطقی وجود ندارن! واسه من دست کم. همه چی خیلی شخصیه!
حالا هم که کار به غلط و غلط کشی رسیده: ویژه گی نه، ویژگی! :))
بوووس

Reza Cupid Boy گفت...

سامان من قربون تو برم که انقده چیزفهمی! :))
بوووس

Reza Cupid Boy گفت...

اِلی سلام و ...
:))))
نمی گی دلمون واسه ت می تنگه؟ :(

تنها چنار جان: شاید حرف وارتان درسته و از نظر ناخودآگاه همینطور باشه، ولی اون چیزی که من می بینم رقته و عذاب وجدان درونی خودم، نه خوبی و ویژگی های اون طرف که ممکنه از دستش بدم! :)

آق دایی: آخه کل شخصیت طرف میره زیر سوال! :)))))

حسین: ایشالا گوشی بشه ۲۱۴۲۳۹۸۶۴۹۶ میلیون! :))))) (استراتژی جدید: مقابله به مثل)


بوووس

Vartan گفت...

گل پسر، منظورم گفت‌گویی مبتنی بر اصول منطق بود نه اصولی که منطقی هستند
برای باقی کامنت هم، کوفت! :)))

Reza Cupid Boy گفت...

ینی اصول منطق منطقی نیستن؟
حالا بذا رودررو می حرفیم!
:))
بوووس

saman گفت...

واررررررررررررررتان بیییییخیااااالللللل