۱۳۹۱ خرداد ۲۰, شنبه

!!!Estos dias de mi vida¡¡¡

    فک کنم تا الان فهمیدین که من مدلم این جوریه که چیزای خوب و مهم و اینا رو آخر میگم! مثه زمانایی که چن جور غذا هست و من همیشه اونی رو که بیشتر از هم می پسندم رو میذارم آخر بخورم! 


فاز ۱

   امروز برادرم ازدواج کرد! و من یه نففففس راااااااحت دارم می کشم...
مرسی اگه تبریک می گین بچه ها ولی یه سری چیز هست که باید بگم. من اصن از این وصلت خوشحال نیستم. شاید مهمترین دلیلش عدم تناسب خونواده ها از نظر فرهنگی و مالی باشه و شاید هم به خاطر مشکلات شخصی این زوج! من از عید به این ور خیلی عذاب کشیدم. خیلی کم از بچگیم خاطره دعوا مرافعه مامان بابام رو داشتم، حالا که اونا با هم خوبن باید دعواهای داداشم و دوس دخترش رو تو محیط خونه تحمل می کردم. ما با داداشم مشکل داشتیم، اون با جی افش. جی افش غیر مستقیم با ما، ما غیر مستقیم با خونواده اون. بعد بدترین جاش اینه که این دو تا با هم مشکل داشتن و این خیلی عذاب آوره که ببینی ۲ تا آدم که اسم خودشون رو گذاشتن عاقل  و مدرن و روشن فکر و تحصیل کرده دارن اشتباهای نسل های پیش از انقلاب و مامان باباها رو می کنن و خیلی احمقانه و بچگانه به این عرف مسخره انسانی تن می دن! گاهی اوقات فک می کردم شاید علت نفرت من از این وصلت حسادتم باشه! بعد دیدم مسخره اس. حسادت به چی؟ به یه مشت رسم و طرز فکر مسخره استریتی؟ یکی یکی رو بکنه، بعد توله پس بندازن مثه حیوونا بعد مثه الاغ کار کنن و هی سر سکس و پول با هم دعوا کنن؟ دیدم نه واقعاً حسادت در حد من نیست تو این یه زمینه. شاید تو خیلی چیزا مثه ثروت یا توانایی یا زیباییِ بعضی آدم خیلی حسادت کنم ولی در این یه مورد ااااااصصصصصللللللن!!! به هر حال اونا ازدواج کردن امروز و دییییگه همه چی تموم شد و من خلااااص! دیگه امیدوارم از دعواها و تن لرزه های حاصل از مشاجره های این دو خبری نباشه تو خونه ما! چون میرن خونه خودشون و دیگه امیدوارم از sleep-over های چند روزه شون تو خونه ما خبری نباشه! 

فاز ۲
   نمی دونم کی و کجای وبلاگ بود! خیلی هم گشتم اتفاقاً ولی پیدا نکردم. یادمه یه جا که صحبت از مکان های دوستیابی ما هم حس ها شده بود، من گفته بودم که به نظر من کسایی که تو منجم هستن یه مشت حیوونن یا یه همچین چیزی. خب علتش هم واضحه: من سکس بدون احساس رو کاملاً پست می دونم. ازش بدم نمیاد ولی به عنوان یه استایل همیشگی زندگی بهش نگاه نمی کنم. تیپم این جوریه دیگه کاریش هم نمی شه کرد! خب بعضی از شما دوستای گلم هم که به شدت شک دارم کی بوده، به من گفتن که نگم  اونا حیوونن! من هم گفتم من نظرم همینه!
دوستی دارم تو یونی که معرف حضورتون هست حدوداً! تنها کسیه از دوستام تو دانشگاه که واسش کام آوت کردم(خسسسسته نباشم)!!! ایشون به خاطر داشتن اکانت منجم پیشنهادهای زیادی بهشون میشه و کلاً زیاد دیت میذارن! البته در مقایسه با منِ امل هااااا!!! مثلاً ماهی ۲ ، ۳ تا! کلی هم مسج بازی و مسنجر کاری می کنه البته! 
ایشون سبب شد بنده وسوسه شم که به برای دومین بار به سایت منجم سر بزنم! گفته بودم که قبلاً(۶ ماه پیش اینا) یه اکانت درست کرده بودم که دی اکتیویتش کردم. خب براحتی دوباره اکتیو شد و من رفتم توش. 
مثه وبلاگ نویسی اولش خیلی سخت بود. (این داستان مال ۱۰ روز پیشه مثلاً) اصن روم نمیشد عکسم رو بذارم(عکس کاملاً اسلامی البته). نمی دونستم تو بخش علائقم چی بنویسم و سختتر از همه این که کی رو اَد کنم؟! کسایی که اصن نمی شناسی و فقط یا یه عکس لخت ازش می بینی یا یه صورت زشت :)))) یا یه استتوس سوپر حشری که حالت رو بهم میزنه! مثه آگهی های تبلیغای روزنامه یا اینترنت. خیلی شیک! با قیمت، آدرس، تلفن و آی دی مسنجر...
خب به هر حال من اکانتم رو فعال کردم و عکس هم گذاشتم و سعی کردم با توجه به علائقم اون رو طوری تزئین کنم که مناسب منشم باشه. 
   حالا ازم متنفرین که با وجود اون طرز فکرم، دورو بودم و این کار رو کردم؟ واقعاً گاهی از این که تو اون سایت اکانت دارم خجالت می کشم چون واقعاً تو یه کلمه(به استثنای یه درصد خیللللی کمی) اون جا یه جنده خونه است! واقعاً هست. اون جا بهشت لذتهای صرفاً تَنانیه! و این اصن با من جور در نمیاد.
البته جالبیش اینه که یه روز همین جور که داشتم می گشتم که با نویسنده وبلاگ ویترین گاه آینه ای آقای سین 
روبرو شدم. چون از فیس بوک می شناختم عکسش رو سریع فهمیدم کیه و کلی خوشال شدم که اولین دوستم یه آشناس!
اون دوست یونیم هم اَدم کرد و با یه نفر دیگه هم به نظرم خیلی متمایز بود از دیگران دوس شدم! حالا ۳ تا دوست دارم اونجا و گه گاهی مسج هایی مثه: فلانیم،فوووول تاپ ۳۰ ساله از تهران دریافت می کنم. مثالای دیگه مثه این یکی که واقعاً نمی دونم با خودش چی فک کرده و چه اعتماد به نفسی داشته که فقط اَدم کرده و هیچی هم نگفته یا مثلاً اون یکی که  گفته: دوسِت دارم جووووون، میخوای اسلِیوت شم؟! خیلی بی مقدمه :)))) 
خب طبیعتاً من اهمیت چندانی به این مسج ها نمی دم ولی خب موقع گشتن و موقع دیدن استتوسای موارد جستجو،  اعصابم به هم میریزه و به خودم میگم: من کجام؟ این جا دیگه کجاس؟اینا دیگه چجور آدما/حیوونایین؟ ولی خب با این که یه بار همین پریروزا طی یه عملیات انتحاری می خواستم دی اکتیویت کنم، باز نظرم عوض میشه و می گم: حالا باز بگرد، باز صبر کن! شاید یه ادم حسابی پیدا شد! :)

فاز ۳

نداره!

  فاز ۴

بوووووووس
 


۱۵ نظر:

Maahan گفت...

خب اولن که من دلیل ناراحت بودنت رو در فاز اول نفهمیدم :دی

دومن که من معتقد نیستم که منجمی ها حیوونن. به دلیل اینکه معتقد نیستم جنده خونه جای بدیه! و چون معتقد نیستم سکس بدون عشق کار مزخرفیه! به نظر من عشق مثل یه دکمه نمی مونه که فشارش بدی و بیاد سراغت، ممکنه توی زندگی ات دچارش بشی، اما مثل سکس نیست که یه بخش و جزء جدا نشدنی از زندگی هر فرد بالغه.

Reza Cupid Boy گفت...

ماهان من هم الان که دارم فک می کنم می بینم مشکلم با خودم حل شد! :))))
ببین یعنی تو قبول نداری که آدم نمی تونه مثه سنگ رفتار کنه و فقط سکس کنه و سکس کنه و هیچ چیزی جز اندام طرف واسش مهم نباشه؟
من حرفم اینه که منجم مثه یه کاتالوگ فروشه جنسه.
آدمای توش واقعاً خیلیاشون علناً پولین! و این خیلی واسه من سخته درکش. ولی خب وقتی می گی به نظرت جنده خونه جای بدی نیست، دیگه فک کنم حرفی نمی مونه :دی
بوووس

Maahan گفت...

آخر حرفت شبیه به این بود که به یکی بگی خب دیگه ریدی، بو میدی! :چشمک

ولی از شوخی گذشته، کاربرد جنده خونه از نظر من یه چیزی شبیه به رستوران یا کافی شاپه. حالا مورد مصرفش یه خرده فرق داره!

غریبه 92 گفت...

حسدوی نکن پسر ، بالاخره یکی هم سرش به تاقچه می خوره میاد تو رو میگیره :))

ناشناس گفت...

چی بگم. همه چیو گفتی دیگه.
الی.

مهرداد گفت...

حالا اینقد غر زدی از دست داداشت، آدم روش نمیشه پیوندشون رو تبریک بگه!
به هر حال همینه دیگه، همه مشکلات دارن، امیدوارم زور عشقشون بیشتر از زور مشکلاتشون باشه! ویانکه با این توصیفی که تو کردی، احتمال میدم از این به بعد هم خانواده های هر دو طرف درگیر مشکلات این زوج باشند!

2
خوبه دیگه!!! همگی جمع شدین تو منجم مشغول فسق و فجور!!! :)))
اولین باری که اسم منجم رو شنیدم اندازه نخود بودم، یادش بخیر. هم هبا چه آب و تابی ازش حرف میزدن. بعدش دیدم نه بابا این خبرا نیست ...

Reza Cupid Boy گفت...

واااااای ماهان عاااااالی بود :))))))))))))))
بخدا منظوری نداشتم ولی تو عاااالی ای با این نکته سنجیت!! =)))))))))
خب من هم از شوخی گذشته اصن نظرم ایت جوری نیست چون انسان میتونه با خوراکی و نوشیدنی فرق کنه! البته میتونه ها:) خیلی ها فقط تو همین نرحله تونستن درجا میزنن!
بوووس

Reza Cupid Boy گفت...

غریبه جونم سرت میزنی به تاقچه لطفاً؟
پلیییییییز
:)))
اِلی جونم چرا ناشناس اومدی نظر دادی خواهرم؟
بوووس

Reza Cupid Boy گفت...

مهرداد جونم مرسسسسی! آره زیادی غر زدم! :))
خیالت راحت! اونا ماه عسلن، ما تو خونه مشغول حرص و جوش خوردن!
البته منجم بد جایی هم نیستاااا! :))
بوووس

نقطه چین ها . . . گفت...

من هیچ وقت توی منجم اکانت نداشتم..ولی میشناسم چجور آدمایی هستن..متاسفانه یه عدشون سر از فیسبوک هم در آوردن!..
متاسفانه..و یا خوشبختانه با نظرت راجع به منجم موافقم..!

یوسف

آرش سعدی گفت...

رضای گلم
در برخورد با کسایی که به خاطر فشار های جنسی یا فشار های اجتماعی ، بی پروا عکس از فلانشون گذاشتند ، پیام های نافرم دادند و هزار عمل شنیع دیگه!
ما چه کار کردیم؟
آیا من و تو که میفهمیم یه خورده قدر سر سوزن بیشتر ، البته تو خیلی بیشتر مفهمی از من
کاری براشون کردیم؟ یا بلاکشون کردیم و مسخره شون کردیم
یا فکر کردیم چون سی سالشه و نفهمیده تا ابد نباید بفهمه
یا چون کسی رو نداشته ما خودمون رو هم که مسئولیت داریم به خاطر اینکه منفعل نیستیم و بی تفاوت نیستیم نسبت به ال جی بی تی ، ازشون دریغ کنیم و بهشون توهین کنیم
متاسفانه جنده ها نتیجه ی عملی رفتار های ما هستند
مگرنه اگر آغوشی بود ، اگر مامنی بود ، اگر فرهنگ و اموزشی بود
تو از گذاشتن عکس توی منجم احساس شرم نمیکردی
و من هم مجبور نمیشدم اینهمه چرت و پرت تایپ کنم:d
در کل اینکه سکس رو از عشق جدا نمیدونی و سکس رو با کسی قسمت میکنی که عاشقش باشی ، از نظر من تو هزار مرتبه عزیز تر شدی
شاید یه میلیون مرتبه
مااچ

ناشناس گفت...

اول اینکه حس بدیه دعوا و درگیری توی خونه ، تجربه ش رو دارم ، اعصاب همه خورد می‌شه ، خونه ای باید آرامبخش باشه ، باعث اذیت می شه

بخش دوم رو اینجوری مختصرُ مفید می گم

ادب از که آموختی ؟
از بی ادبان ؛ آنچه از ایشان در نظرم ناپسند آمد از آن پرهیز کردم


منم توی منجم هستم ، دنبال آدمِ جور هستم بین کلی آدمِ ناجور ، همۀ آدم های آخرین پستم از منجم بودن ;)
منم اولش خیلی خجالت می‌کشیدم خیلی آدم ناجور به پستم خورد

راستی برای بخش سوم
فاز سه رو هم پیام بازرگانی می‌ذاشتی :D

بخش چهارم هم
بوس بَک :دی :پی

Reza Cupid Boy گفت...

آره یوسف خیلی تو فیس بوووک زیاد شده ان!!! :((
آبرو ما رو هم می برن با اون عکساشون! :))

Reza Cupid Boy گفت...

آرش عزیزم
اولاً ممنون که وقت باارزشت رو میذاری و نوشته های من رو می خونی!
دوماً این که من هم باهات موافقم که میگی فرهنگ نادرست و فشارهای اجتماعی یه همچین برآیندی داره، ولی این جاش که می گی ما هم مقصریم رو خیلی نمی پذیرم! چرا ما مثه اون ها نشدیم؟ مگه رو ما فشار نبود؟
شاید هم بشیم ولی من خوشحالم(و متاسفم) که هستن پسرای همسن و کوچکتری(۱۸،۱۹) ساله ای که تو منجم دارن هرزگی می کنن(نگفتم فحشا هااا) ولی من هنوز از این که یه عکس عادی بذارم تو منجم خجالت می کشم!
سوماً! :)) عزیزم قبلاًها من خیلی طرز فکرم فرق می کرد و اصن سکس تو کتم نمی رفت ولی خب گذر زمان و رشد مغزی باعث شد الان نظرم این جوری شد که واسه تو یه میلیون بار عزیزتر شم!
خوشحالم به هر حال از کمپلیمانِت! :)
بوووس

Reza Cupid Boy گفت...

میم جان من هم گفتم که اصن پست تو سبب شد من این رو بنویسم! :))
خدا رو شکر دیگه قرار نیست داستانی داشته باشیم چون خونه خودشونن زوج موفقمون! :))
ببین ایده بوس بک خیلی خوبه!!! سعی می کنم ازش استفاده بیشتر کنم! :)))