۱۳۹۱ مهر ۸, شنبه

یک بار عجیب و غریب

    این جمله ها رو دیروز در حالی نوشتم که توی حالت عجیبی سرگردون میون دلهره و ترس و از سویی هم هیجان و شوق غوطه ور بودم و تو زمهریری نه زیاد سرد و تو برزخی نه اونقدرها هم  گنگ و مبهم سر می خوردم و در انتظار بودم و انتظار رو با یه دید خیلی کلی که انگار سالهاست منتظرشی، چشیدم:

    داره زمستون میشه
واسه من سال دو تا فصل بیشتر نداره، مثه واسه ایرانیای باستان: تابستون و زمستون! گاهشمار میگه داره زمستون میاد و من مدتیه که مغزم هنگ کرده. تو حموم زیر دوش آب از خودم میپرسم: زمستون دوش آب سرد میگیرن یا گرم؟ پای کمد لباسام که میرم یادم میره زمستون لباس آستین کوتاه نمیشه پوشید. یک مهر که ساعتا رو یه ساعت میکشن عقب، نمیفهمم زمستونا روزا بلندتره یا کوتاهتر؟! دیگه نمی دونم صبحها زودتر باید پا شد یا دیرتر...
زمستون داره میاد و من احساس می کنم دارم به مرز جنون پا میذارم

    پس از نوشتن این متن تو دفترم، فازم تغییر کرد. فهمیدم چطور آدم میتونه تلخ  بوده باشه، چطور یه جا، یه مکان، یه جسم، یه میز میتونه مهربون باشه! چطور یه سری واژه خیلی عادی رو بشنوی و به دلت بشینه و بشه تکیه کلامت و از بیشتر شنیدنشون لذت ببری! چطور ممکنه از کسی هدیه ای بگیری که تا ۲ روز پس از اون نتونی وازش کنی.

   تا حالا اینجوری عجیب و غریب شدین؟ مثه شخصیتای رمانای رئالیسم جادویی! :))

بوووس

۱۳۹۱ مهر ۲, یکشنبه

Je t'aime...

     این آهنگ لارا فابین رو هرکی نگوشه .... است! :))
ینی من نمی دونم به این زن چی میشه گفت؟ واقعاً انقد یه آدم دوس داشتنی؟! :)
ویدیوش رو ببینین، ببینین چقدر دوسش دارن که وقتی بخاطر کلی غم درونی و بازگشت از مرحله خودکشی، یه لحظه مغزش قفل میکنه و شروع نمیکنه به خوندن، وقتی داره گریه میکنه، همه عاشقاش و طرفداراش، با هم و هم آوا شروع میکنن به خوندن آهنگی که همه زندگیشونه! کار خواننده ای  رو میکنن که باهاش عاشق شدن...

ترجمه خودم نیست، از این سایت برش داشتم!
این ویدیو رو فقط ببینین بدون توجه به آهنگش چون اصن نمیشه از غوغایی که مردم بپا کردن درست متن ترانه رو شنید!
این لینک واسه گوشیدن مثه آدمیزاد آهنگه که البته با ورژنی که من تو آرشیوم دارم یه کم فرق داره!


Je t'aime

D'accord, il existait
D'autres façons de se quitter
Quelques éclats de verre
Auraient peut-être pu nous aider
Dans ce silence amer
J'ai décidé de pardonner
Les erreurs qu'on peut faire
A trop s'aimer
D'accord, la petite fille
En moi souvent te réclamait
Presque comme une mère
Tu me bordais, me protégeais
Je t'ai volé ce sang
Qu'on aurait pas dû partager
A bout de mots, de rêves
Je vais crier
(refrain)
Je t'aime, je t'aime
Comme un fou, comme un soldat
Comme une star de cinéma
Je t'aime, je t'aime
Comme un loup, comme un roi
Comme un homme que je ne suis pas
Tu vois, je t'aime comme ça
D'accord je t'ai confié
Tous mes sourires, tous mes secrets
Même ceux dont seul un frère
Est le gardien inavoué
Dans cette maison de pierre
Satan nous regardait danser
J'ai tant voulu la guerre
De corps qui se faisaient la paix
(refrain)
Je t'aime, je t'aime
Comme un fou, comme un soldat
Comme une star de cinéma
Je t'aime, je t'aime, je t'aime, je t'aime
Comme un loup, comme un roi
Comme un homme que je ne suis pas
Tu vois, je t'aime comme ça
Tu vois, je t'aime comme ça

دوستت دارم

بپذير، راه‌هاي ديگري هم هست
كه به جدايي برسد
اگر به سوي روشن مي‌نگريستيم
به ياري‌مان مي‌شتافت
در اين سكوت تلخ
بر آنم كه ببخشايمت
اين خطايي است كه
در زيادتي عشق سر مي‌زند
بپذير، دختركي در من
هماره تو را خواسته است
تو را كه شبيه مادري بوده‌اي
ياور و پناهگاه من
من خون تورا به یغما بردم
تا هیچ گاه همدیگر را ترک نکنیم
در ميانه‌ي واژه‌ها و رؤياها
میخواهم فریاد بزنم
دوستت دارم، دوستت دارم
مثل يك ديوانه، مثل يك سرباز
مثل يك ستاره‌ي سينما
دوستت دارم، دوستت دارم
بسان يك گرگ، بسان يك پادشاه
بسان انساني كه من نيستم
مي‌داني، اين‌گونه‌ دوستت دارم
من به تو اعتماد(تکیه)کردم
در تمام لبخندها و رازهایم
حتي آنها كه با
نگاهبانان اعتراف ‌ناكرده برادرند
در اين خانه‌ي سنگي
شيطان رقص ما را به ‌تماشا نشست
جنگِ تن‌به‌تن را چنان مي‌خواستم
كه صلح بيافريند
دوستت دارم، دوستت دارم
مثل يك ديوانه، مثل يك سرباز
مثل يك ستاره‌ي سينما
دوستت دارم، دوستت دارم
بسان يك گرگ، بسان يك پادشاه
بسان انساني كه من نيستم
مي‌داني، اين‌گونه‌ دوستت دارم
دوستت دارم، دوستت دارم
مثل يك ديوانه، مثل يك سرباز
مثل يك ستاره‌ي سينما
دوستت دارم، دوستت دارم، دوستت دارم، دوستت دارم،
بسان يك گرگ، بسان يك پادشاه
بسان انساني كه من نيستم
مي‌داني، اين‌گونه‌ دوستت دارم

۱۳۹۱ شهریور ۳۱, جمعه

Mais la nuit... il dort!

     این-گرید رو از همون نخستین ویدیویی که حدود ۸، ۹ سال پیش بیرون داد شناختم و بخاطر فرانسوی بودن بیشینه آهنگاش و چهره کاریزماتیکش جذبش شدم. کلاً با سبکش خیلی حال می کنم و به تازگی هم آلبوم Rendez-vous که نخستین آلبوم و موفق ترینش هم از قضا بوده رو دانلود کردم و روانی آهنگاش شده ام! :))

   یه آهنگ داره، که اینو شونصد بار گوشیدم این چن روزه! و دوس داشتم واستون با بازگردانش بذارم چون کم به ماها نامربوط نیست موضوعش! :دی

Mais La Nuit... Il Dort!                       و شبا... اون میخوابه  

Un peu narcisse et un peu Adonis یه کم مثه نارسیس، کمی مثه آدونیس
Il ne mange pas, il se nourrit اون چیزی نمی خوره، مثه یه گیاه تغذیه میشه
Très séduisant et très puissant بینهایت اغواگره و خیلی نیرومند
Son ami le miroir. تنها دوستش، آینه
Il se lève à l'aube, il court toujours سپیده دم از خواب پا میشه و هر روز 
Au bord de la mer, pendant des heures ساعتها کنار دریا میدوه
Quelque soit le temps, en toute saison هر وقت که باشه، تو هر فصلی از سال
Jusqu'à l'heure du coucher. تا هنگامی که زمان خوابیدن فرابرسه

Oui toujours toujours آره همیشه، همیشه
Mon géant d'Amour الهه عشق من 
Puis-je compter sur lui آیا میتونم شبها 
Certainement la nuit! قطعاً روی اون حساب کنم؟
Oui toujours toujours آره همیشه، همیشه
Mon beau gars d'Amour  پسر عزیز زیباروی من
Oui, je compte sur lui خب من به امیدش هستم 
Mais la nuit...il dort!! اما شبها.... اون می خوابه

Sous les U.V., bains intégrales زیر اشعه فرابنفش، سولاریم کامل بدن 
Chemise ouverte relève son hâle پیرهن بازش تن برنزه اش رو به نمایش میذاره
Causer avec lui est un plaisir حرف زدن باهاش 
De muscles et de douceur با وجود اندام عضلانی و شیرینی خودش، لذت بخشه
Un vrai spectacle dans ses yeux نگاه کردن به چشماش مثل دیدن یه منظره ایه که
Qui cachent mystère, air malicieux در اون رازهایی پنهانه و شیطنت خاصی دَرِشه
Mais précedence à la balance همیشه واسش اولویت در تعادله
Jusqu'à l'heure du coucher. تا وقتی که می خواد بخوابه

Oui toujours toujours آره همیشه، همیشه
Mon géant d'Amour الهه عشق من 
Puis-je compter sur lui آیا میتونم شبها 
Certainement la nuit قطعاً روی اون حساب کنم؟
Oui toujours toujours آره همیشه، همیشه
Mon beau gars d'Amour پسر عزیز زیباروی من
Oui, je compte sur lui خب من به امیدش هستم 
Mais la nuit... اما شبها

La nuit oui je compte sur lui mais la nuit il dort, il dort, il dort شبها به امیدشم ولی اون شبها میخوابه، میخوابه، میخوابه


    ربطش به ماها هم خب بنظرم واضحه! این آقای فوق الذکر جدای از این که خیلی جووووون باید باشه، مثینکه به دلایل نامعلومی از انجام وظایف شوهری خودش هم سر باز میزنه و خیلی هم بیش از یه پسر ستریت به سر و وضعش میرسه و کلاً معلوم الحاله دیگه! :))))

پ.ن.: géant ینی غول ولی خب غول عشق خیلی بازگردان زمختی میشه، نه؟ :)

۱۳۹۱ شهریور ۲۷, دوشنبه

من و پسوخه...

    یه سایت باحال پیداکردم که کلی وقتم رو پر کردش چن روز پیش!
دیدم چون بلاگرا کلاً آدمای ذاتاً بیکار و علافین(اگه نبودی، الان اینجا نبودی :)))) ) این شادی و هابی تازه ام رو باهاتون بخش کنم تا شما علاقه مندان به تست های روانشناسی هم یه حالی بکنین! :دی
گفتم روانشناسی، یاد فیلمی افتادم که دیروز وقتی اینترنت نداشتم و شدیداً افسرده شده بودم دیدم! :))))

A Dangerous Method

     فیلم آروم و روانی بود و به نظر من خوش ساخت، البته من نظر ندم بهتره چون اصن راست و درست نخواهد بود، راستش من عااااشق کیرا نایتلی هستم و قبل از این که قبول کنم گی هستم، کلی فانتزی باهاش داشتم! :))))
داستان مثینکه واقعیه و من رو شدیداً مشتاق کرد که برم راجع به یونگ و فروید بیشتر پژوهش کنم! :) کاری که مدتهاس بخاطر کم نیاوردن تو بحثای دانشگا باید می کردم ولی فک کنم از لیست کارای که تو تابستون باید می کردم جا موند! اگه کسی مقاله پارسی آسونی درباره شون داره بهم معرفی کنه ممنون میشم! زبانشناسی و روانشناسی ترکیب خوبی نمیشن :)))) واسه همین حتی حال ندارم ویکیپیدیای انگلیسی رو درباره شون بخونم!


پ.ن: گاهی حسرت می خورم چرا روانشناسی نخوندم، عاشقش بودم از قدیما! خب ولی سرنوشت من با زبونا گره خورده، کاریش هم نمیشه کرد! :(

بوووس
     

۱۳۹۱ شهریور ۲۳, پنجشنبه

We Are Never Ever Getting Back Together

     این آهنگ نوی تیلر سوئفت دو، سه هفته است اومده و با کارای همیشگی سبک کانتریش خیلی فرق داره!
خب من خییییلی تیلر رو دوس دارم و این آهنگش هم بدجور رو مغزم رفته این روزا و با موضوعش خیلی حال میکنم!
:))))

 

امیدوارم دوسش داشته باشین
We Are Never Ever Getting Back Together

۱۳۹۱ شهریور ۲۲, چهارشنبه

هیچی

    انتخاب تیتر واسه هر کاری سخته! واسه داستانای کوتاه کمی که نوشته ام! واسه شعرا یا متنای ادبی ای که ساخته ام! واسه همه نقاشی ها و آهنگ ها و کنسرت هایی که هزاررران بار تو ذهنم واسه خودم یا واسه یکی دیگه طراحی کردم و سرودم و برگزیدم! می بینین! انتخاب عنوان چه تو واقعیت سختمه چه تو توهم و فانتزی! مثه همین الان. الان خیلی فک کردم که نام این متن رو چی بذارم! اول یه چیز کس شری اومد تو ذهنم، بد دیدم خیلی کلیشه است! من و یک سال تجربه وبلاگ نویسی!!!
بد مثه هززززاران بار دیگه ولش کردم و گفتم با خودم اول بنویس، سپس برگزین! :))

    خب راستش داشتم به این فک می کردم که یه مساله ای بوده که مدت ها می خواستم دادش بزنم. شده بود یکی از ترسام. هنوز هم تا وقتی اینجا و اکنون مثه آدم و با تمرکز توضیحش ندم به همون شکل پیشینش میمونه. تا حالا عاشق یه وبلاگ نویس شدین؟
نویس
نوشته
متن
شعر
داستان
من عاشق اینا شدم. من عاشق یه سری چیز انتزاعی به نام تراوشات ذهنی نویسنده هایی شدم. از هیییییشکی نام نمی برم و لطفاً اصن هم نپرسین. اه رشته افکارم جر خورد! :)) داشتم می گفتم که من تجربه این رو زیاد داشتم که مثه یه دختر ۱۴ ساله دلم واسه یه کامنت تیک زننده و Flirtatious کلی ذوق کنه و خرکیف شه! هنوز هم میشم. (دارم به این فک میکنم که یه چیزایی رو نباید گفت، باید؟) :) ولی این یه سال و البته یه سال پیشش، ینی سال ۸۹ (که هنوز وبلاگ نداشتم ولی می خوندم همه تون رو) به این ور من رو خیلی مجرب تر کردن یه سری رخدادها! و این که این پست اگه به نظرتون یه کم یا خیلی دفاعیه ای بر پست پیشینم میاد، حق دارین! میخوام دلیل بیارم که دست کم به خودم ثابت شه که آدم نمی  تونه تنها به چیزای انتزاعی عشق بورزه. بدون تعارف بگم، من از شکست خیلی بدم میاد! خییییلییی! یه جورایی هامارتیاس که واسه خودم تعریفش می کنم و از این قراره: اصن نمی تونم خودم رو تو موقعیت ضعف ببینم. بیشتر از هر نوع شکستی از شکست از خود بدم میاد. این گونه از شکست میدونین چجوری حاصل میشه؟
حماقت
تا حالا کاری کردین که از دس خودتون حرص بخورین؟ به خودتون فحش بدین؟ من کلی این جوری شدم. البته نمودارش الان تو یه سرپایینی افتاده خوشبختانه. اما همین قدر هم واسه ام کافی بوده. شده که روز و شب هزار بار چک کردم میل و وبلاگ رو تا ببینم اونی که میخواستم کامنت داده یا نه، نه فقط اینجا ها، تو فیس بوک هم همینطوره! بد یهو یه طوری میشه، مثلاً طرف رو از نزدیک میبینی، یا صداش رو میشنوی، یا اصن میره رو مخت استیلش و همه چیز یههههو بوووووم خراب میشه رو سرت! بعد اونجاس که میبینی شکست خوردی! از کی؟ از خودت. نمی دونم چون تجربه اش رو نداشته ام ولی حس درونیم میگه خیلی این شکست بدتر از شکست عشقی ایه که از معشوق محبوبت بخوری! اونجا تو مقصر نیستی، طرف مقصره یا رابطه تون می لنگیده و تو نامستقیم تقصیره کار بودی، اما تو این مورد، تو و تنها تویی که بار شکست رو میکشی و ذره ذره وجودت حماقتت رو درک میکنه. اگه کمال گرا باشی، این بار لهت میکنه و بدتر از همه خاطره اش واسه همیشه تو ذهنت حک میشه.
   من راه معنویات رو رفتم، انتزاعیات رو ارجح دونستم. یه حرف بخش احساسی مغزم بیشتر گوش دادم ولی حالا ترجیح میدم به واحد منطقی دلم بهای بیشتری بدم و این راه نرفته رو امتحان کنم. شاید تهش شکستی مفتضحانه تر از پیش باشه، شاید هم این صراط واسه من همون مستقیمه باشه که تو کتابا میگن.
به هر حال واسه کسایی که تازه مینویسن(با توجه به این که نسل ما وبلاگ نویسا رو به انقراضه و کسی هم به جمعمون اضافه نشده، فک کنم این بخش مخاطب خاصی نداشته باشه :)))) ) این رو میتونم بگم که به شخصیت خودتون نگا کنین! اگه می بینین که واستون خیالی نیست، میتونین اینجا با آدمای جالب و فرهیخته ای دوست شین و که از نظر شعور و شخصیت عالین و قابل معاشرت و دوستی و این حرفا! تعارف تیکه پاره نمی کنم بچه ها، حس درونیمه بهتون. اگه میبینی که همه اش تو کار سکس و حالی، که اصن غلط کردی وبلاگ زدی! :)))) برو منجم اونجا عشق و حاله...
   یه حالت سومی هم داره که مثه من روانت نژند باشه و حتی خودت هم ندونی چی میخوای و هی خودت رو ان میکنی، که دیگه شرمنده اتم خواهر یا برادرم. اگه راه حلی داشتم الان خودم ازش استفاده می کردم  و به این روان آشفته ام آرامش میدادم.

خب آخر سر هم عنوانی به ذهنم نیومد، میشه هیچی نذاشت عنوان رو؟

بوووس

۱۳۹۱ شهریور ۲۰, دوشنبه

دلم یه عشق ... میخواد!!!

   نیازی به اعتراف نیست!!! تا الان همه تون باید بدونین که من هرگز عشق دو طرفه رو تجربه نکردم و شاید در مقایسه با خیلی از شماها دلم خیلی کمتر لرزیده باشه! ایده آل هام خیلی بالان و این مساله همه زندگیم رو تحت شعاع میذاره و خیلی آزارم میده، تو همه چیز هاااا! ولی خیلی فانتزی عشقی دارم! یه چیزی مثه daydreaming زیااااااد دارم! شاید چون میخوام بهش برسم و این واکنش دفاعی روانمه که تلاش می کنه شرایطش رو دست کم تو مغزم برام فراهم کنه! خب من تو این فانتزی ها به خیلی چیزا دقت میکنم، جزئیاتی که آدم رو دیوونه و از سویی هیجان زده میکنه! بعد فقط کافیه یه تصویر از پسر نزدیک به ایده آل هام ببینم، دیگه واویلا! خر بیار باقالی بار کن! تمام فکرم میشه اون...
    اما خب یه فایده ای هم داشته این توهما! تونستم تقریباً بفهمم چی می خوام و واسه اون خواسته ام، چه یه پسر باشه چه هر چیز دیگه، تلاش کنم! خیلی مهمه بدونی چی میخوای نه؟ شما تیتر این پست رو هر چی دوست دارین بذارین تو نقطه چیناش و بگین بهم! من هم الان میگم:
    من الان فازم جوریه که اصن مثه قدیم ترا دلم عشق ۱۰۰٪ رمانتیک نمی خواد. به نظرم احمقانه و بچگانه است! چون واقعیت نداره، و هرگز هم نداشته! البته رو ۱۰۰٪ تاکید میکنم! عشق حماسی هم نمی خوام که تهش یکی یا بمیره یا اون یکی رو بکشه! :)))) رومئو ژولیت یا اتللو که نیست زندگی! من دلم یه عشق تند و آتشین میخواد. شاید بگین این دیگه نامش عشق نیست ولی من میگم هست. حتماً که نباید همه عشقا افلاطونی باشه! مگه ما همه افلاطونیم؟ =)) دلم یه عشق شهوانی میخواد که اتفاقی آغاز شه. با نگاه، با جذابیت ظاهری، با لمس. و البته این رو منکر نمیشم که حالت ایده آلش اینه که سوژه عشقیت از نظر اخلاقی و رفتاری هم خوب باشه، ولی از رو تجربه دوستای ستریتم میگم که خیلی هم این مساله در آغاز کار مهم نیست! من فک می کنم اگه از قیافه و تن طرف خوشت بیاد، اگه خودت رو وابسته به وجود مادیش بدونی، میتونی خودت رو با رفتارای ناسازگارش هم همخونی بدی، میتونی کوتاه بیای! ولی چه سود اگه عشقت(اگه اصن عاشقش بتونی بشی) از  نظر اخلاقی فرشته خو باشه ولی از چهره اش، آواش، اندامش و ستایلش خوشت نیاد! من فک میکنم اگه شمایی که این رو می خونین و سریع گارد میگیری، یه کم بیشتر که فک کنی می بینی که این خواسته های من حدوداً به ذهن خودت هم خطور کرده و من این رو بیماری\ویژگی سده ۲۱ و ۲۰ میدونم! دوران ماتریالیسم. خب به نظر من این بیماری نیست، تنها ویژگیه. ولی بیماری رو هم گفتم که به مذاق طرفدارای عشق پاااااک هم خوش بیاد! :)))
    سخن آخر، من بیشتر مادیگرام تا همجنسگرا!!! =))))) به خودم تو زندگیم تو همه موارد ثابت کردم که معنویات اونقد واسم مهم نیست که حقایق مادی و لمس شدنی دنیای بیرون. پس من رو ببخشید که میگم دلم یه عشق شهوانی، ظاهربینانه، مادی و جسمی میخواد... امیدوارم از این به بعد یه لِیبل حیوون بودن بهم نخوره و بخاطر هم حس بودنمون و درک متقابلمون از تنوع و رنگین بودن، من رو درک کنین و عاق نکنین! :))))

پ.ن-۱:  همیشه گفتم همه چی نسبی و آزمایش پذیره، ممکنه همه حرفایی که زدم رو طی یه آزمایش واقعی در آینده، رد کنم یا شاید هم بیام و با طلا ازنو بنویسمشون! شاید آره، شاید نه!
بوووس

پ.ن-۲: این پسره تو کلیپ Crazy Sexy Wild از بانو Inna بدجور رفته رو مخم! فعلاً با این تشکیل خونواده دادم :)))))