تا حالا از خودتون پرسیدین دیدگاهتون، صرف نظر از این که جنسیتتون چیه، درباره جنس زن چیه؟ جنسی که گاهاً جنس دوم و حتی پستتر خونده شده و همیشه در درازای تاریخ مورد زورگویی یه جنس دیگه بوده و از آغازین داستان و افسانه آفرینش، این زن بوده که سرریشه بدبختی های فرزندان انسان بوده. جنسی که میتونه مادر باشه و به فرزندش جون بده، جنسی که میتونه تنش رو بفروشه تا بتونه زنده بمونه، جنسی که میتونه با سلاحهای سحرانگیز و جذابش پشت پرده سرنوشت تاریخ بشر رو با انگولک کردن مردهای پرقدرت و فرمانفرما تغییر بده. جنسی که معلوم نیست آیا در روزگاری دور اون سرور نوع بشر بوده و الان به این حال افتاده یا نه! و عجیبتر از همه، جنسی که پس از چند میلیون سال پروسه فرگشت انسان، تازه چند صد ساله که به یاد حقوق پامال شده اش افتاده و داره سعی می کنه اون رو با چنگ و دندان دانش و علم و هنر پس بگیره. واپس گرفتنی که بهش به درست یا نادرست گفته میشه فمینیسم یا زن گرایی.
فمینیسم چیزیه که الان بیش از یک سده است که همه دنیا باهاش روبرو هستن! خب مثه هر جنبش فکری-ادبی-سیاسی و اجتماعی ای طرفدارا و مخالفای خودش رو داره ولی من برام خیلی جالبه بدونم که میون ما همجنسگراهای مذکر این مساله با چه بازخوردهایی روبرو میشه! یعنی ما نگرشمون به این مساله چیه؟ پیش از آغاز یه سری اطلاعات سریع بهتون میدم:
تبارشناسی فمینیسم تاریخ دقیقی از آغاز اون به ما نمی ده، اما خیلی ها نخستین جنبش ادبی ای که در تضاد با ایده های مردسالارانه بوده رو مربوط به اثری از بانوی نویسنده و اندیشمند فرانسوی
Christine de Pisan میدونن که در پایانی سال های سده های میانه می زیویده و دو اثر در سالهای ۱۳۹۹ و ۱۴۰۵ مینویسه. در نخستین که نامش "Epistre au Dieu d'Amours یا
رساله ای به خدای عشاق" نام داره می بینیم که در این کتاب این خانم به
Jean de Meun ایراد میگیره که چرا در رمان معروفش"
Roman de la Rose" شخصیت زنان رو متعصبانه نشون داده. در دومین یا "
Le Livre de la cité des dames یا
کتاب شهر بانوان" اذعان میداره که خدا زنان و مردان رو برابر آفریده. اما خب تا واپسین سالهای سده ۱۸اُم هیچ اقدام عمده دیگه ای تو این زمینه نشد تا این که
Mary Wollstonecraft بریتانیایی نظریاتی رو زیر تاثیر انقلاب فرانسه و صنعتی شدن اروپا و ورود زنان به زمینه کار اعلام کرد که بنیان فمینیسم رو به این معنایی که ما امروزه میشناسیم گذاشت. اما خب باز هم کمی طول کشید تا این که سده نوزدهم شالوده کارهای کسایی مثه ولستونکرفت رو به نمایش میذاره و با آغاز سده بیستم این درخت جوون به میوه میشینه. خب مقدار زیادی از این پیشرفت مدیون
ویرجینیا وولفه. پس از اون
سیمون دو بُووار و
کیت میلِت(مییِه؟) فمینیسم رو به اوج رسوندن.
اما حالا فمینیسم چی میگه؟ خب چون این جنبش به زیر شاخه های زیادی بخش شده نمی شه تو یه جمله همه اش رو جمع کرد، اما ساده و بنیانی و ناانحرافی ترینش میشه
برابری حقوق زن و مرد. فمینیست های مطرح و ناافراطی بر این باور هستند که مفهوم زن بودن باید از دیدگاه خود زنها تعریف شه نه از دیدگاهی که از یه پندار مردانه ریشه می گیره. به باور فمینیست ها، بیشتر جامعه های دنیا و اکثر ادبیات و فرهنگ و هنر و در نتیجه همه چیز تمدن غرب Phallocentric یا بر آسه(محور) آلت جنسی مردانه و نمادینگی اون در نشون دادن قدرت، شرف و افتخار هستش. به نظر من و آقای فروید سبب این نظریه Phallocentrism ریشه در تفاوت های فیزیکی دو جنس گونه بشر داره. همون داستان عقده های دختربچه ها نسبت به کم داشتن یه چیزی تو بدنشون در مقایسه با پسر بچه ها که بعد ها به سرکوب درونی و اینا منجر میشه. البته وقتی این جنبش کمی افراطی تر یا شاید بهتر باشه که بگیم ساختار شکن تر میشه، ایدهای مثه Lesbianization of language و l'ecriture feminine پیش میاد که اصن میگه که توی زبون هایی که دستور زبان جنسیت محور داره(مثه همه زبون های گروه لاتین، آلمانی، یونانی، اکثر زبونای اسلاویک و خیلی دیگه از زبونا) باید تغییرات بنیادی ایجاد کرد و مثلاً بجای واژه mankind از humankind بهره برد تا واژه بار معنایی مردسالارانه ای نداشته باشه. (بد هم نمی گن ها، اونوقت دیگه تو انجیل نمینویسن He وقتی میخوان از خدا حرف بزنن :)) )
خلاصه کلام این که از این به پس باید همه چی به گونه ای ناجنسی مورد بررسی قرار بگیره و حتی آثاری هم که تا کنون بدست بزرگ
مردان تاریخ نوشته شده، از هر نوع دیدگاه mysogynistic یا زن ستیزانه ای پاک شه و حتی توسط زنان بازنویسی هم بشه تا دیدگاه اونا هم مطرح شه.
حالا واسه من جالبه بدونم نظر شما دوستام، چه زن چه مرد چیه. آیا باور دارین زن ها طبیعتاً از مردها ضعیف تر، نادان تر و پست ترن؟ اگه آره دلیل اصلیش رو چی میدونین؟ فیزیک یا ذهن؟ شاید هم هر دو! آیا حقوق برابر رو برای زن و مرد درست میدونین با برابری کامل برای زن و مرد بدون توجه به تفاوت های ساختاریشون؟ آیا اصن باور دارین که کلاً تفاوتی وجود نداره؟ و یه سوال خیلی مهم و بنیادی: آیا تعاریفی که ما از نقش های زن و مرد در جامعه داریم فرهنگ-پایه است یا ذاتی و ژنتیکه؟
من خودم به شدت ضد مردسالاری و پدرسالاری هستم و از این مساله تو زندگی خودم هم بسیار عذاب کشیده ام! من باور دارم که متاسفانه فیزیک بشر با ذهنش اصن در تعامل سازنده نیست و این که تفاوت های فیزیکی زن و مرد سبب این همه بدبختی واسه زن ها شده یکی از نقایص فرگشته(تکامل). ولی خب چه خوب چه بد باید پذیرفت که زن ها از نظر نیروی فیزیکی از مردها ناتوان ترن و این مساله زورگویی و توسری خور شدن رو به همراه میاره. خب توی دنیای حیوونا اونی می بره که زورمنده و ما هم اصصصصلاً از این قانون مستثنا نیستیم. در مورد تفاوت های ژنتیک یا عوامل فرهنگی ای که روی شکل گیری نقش های زن و مرد بودن تو جامعه های گوناگون موثرن، باید این رو بگم که هنوز خیلی پژوهش باید تو این زمینه بشه و من به شخصه اصن خودم رو در جایی نمی بینم که بخوام رو هوا یه مزخرفی بگم که بعداً نتونم ثابتش کنم. اما باور قلبیم اینه که هیچی ناممکن نیست پس شاید اگه جوامع و فرهنگ ها از همون اول یه چیز دیگه ای رو به آدم ها دیکته میکردن، الان شاید کلاً نقش های زن و مرد تو همه فرهنگها متفاوت می بود. در هر حال به نظر من زن ها، دست کم امروزه که شرایط خیلی به سودشون چرخیده باید نهایت استفاده رو ببرن و بتونن حقوق خودشون رو بواسطه
خودشون نه هیچ کس دیگه از مردها بگیرن. منتها مثه هر جدالی که بر سر حق پیش میاد، تو این یکی هم نمی شه از عناصری مثه زور، تحقیر و تهمت زدن استفاده کرد. فک می کنم دلیلش هم در آینه تاریخ همیشه جلوه گر باشه.
مرسی که خوندین و امیدوارم دوست داشته باشین.
بوووس